فکرو احساس همراه با حضور قلب

فکرو احساس همراه با حضور قلب

 

(( تمرین مراقبه ی همراه با حضور قلب را آغاز کن. مکان خلوتی پیدا کن و در آنجا ذهنت را بر لحظه ی حال متمرکز کن. به چیز دیگری فکر نکن و فقط ساکت بنشین. به افکارت آگاه باش، اما به آنها فکر نکرده و بر آنها متمرکز نباش، بلکه به حال خود رهایشان کن. در آغاز، این برنامه را روزانه به مدت ده دقیقه انجام بده. ))

ده دقیقه؟ واقعاً؟

اگر پیشتر مراقبه را امتحان کرده باشی،شاید بگویی که در حضور قلب استعداد ندارم، چون نمی توانم ذهنم را خالی کنم. انگار فکرت دائم از شاخه ای به شاخه ای دیگر می پرد و دائم مجبوری از نو تمرکز کنی. ذهنت ممکن است مثل یک گربه رفتار کند. به او می گویی بنشین و جنب نخور، اما بلا فاصله میدود درون آشپزخانه، سطل زباله را می کاود،کفش هایت را می جود و روی فرش ادرار می کند.

ذهنت وجود مجزای خودش را دارد. به آسانی نمی توان کنترلش کرد. مثل تلویزیونی است که خودبه خود کانال عوض کرده یا بین دو کانال گیر می کند. نمی دانی  کنترل راه دور کجاست و در نتیجه ذهنت همان برنامه ها را همچنان تکرار می کند یا تنها زمانی کوتاه روی یک مسأله توقف کرده و می پرد سراغ موضوعی دیگر.

اگر بتوانی ذهنت را متمرکز کنی،آنگاه کنترل راه دور را پیدا کرده ای یا به عبارتی، حیوان دست آموزی را آموزش داده ای.

ذهنت در هر صورت، پرسه خواهد زد. این طبیعت ذهن است. در تله هایی می افتد که او را از زمان حال دور می کند؛ و این دام های ذهنی تو را به آینده کشانده یا در گذشته اسیرت می کنند.

 

        چه حس خوبی دارد اینکه می دانم صدای توی سرم خودم نیستم.

        پس من کی هستم؟ هم او که ناظر است.

 

آگاه بودن نسبت به دام های ذهنی، خود نوعی حضور قلب داشتن است. گام بعدی این است که از این دام ها رهایی یابی. در این روند صبور باش و در صورت ورود به دام های ذهنی، خودت را مورد قضاوت قرار نده.

اخیراً که داشتم با دوستم درباره ی حضور قلب صحبت می کردم، او نکته ی جالبی گفت (( آموخته ام که بپذیرم گاهی اوقات ذهنم در برابر پرسه زنی و به دام افتادن، آسیب پذیرتر از ذهن دیگران می شود. در چنین مواقعی، وقتی ذهنم را در حال پرسه زنی گیر می اندازم، خیلی راحت آن را بر می گردانم به آنچه که همین الان دارد رخ می دهد. اتفاقاً این مواقع، فرصت هایی هستند تا بتوانم نحوه ی توقف و حضور در میان آن همه شلوغی پیرامونم را تمرین کنم ))

 

       رو به خورشید کن، آنگاه همه ی سایه ها را پشت سر گذاشته ای

 

احساسات خود را شناسایی کن

 

همه ی دام های ذهنی- سرزنش دیگران، نتیجه گیری شتاب زده، تفکر تونلی و غیره- احوال و عواطفی را با خود به همراه دارند همچون نگرانی، اضطراب، خشم، گناه، ترس و غیره.

احوال آدم چگونه رابطه ای با حضور قلب دارند؟ نخست اینکه بهتر است احوال خود را شناسایی کنیم. اغلب آدم ها فکر می کنند احساسات و احوال یکی اند. در واقع احساسات تنها یکی از جنبه های احوال فرد هستند. یک حال، هر حالی که باشد، سه جنبه دارد: افکار، رفتار و احساسات. این افکار، رفتار و احساسات فیزیکی با هم به کنش و واکنش می پردازند و در نتیجه احوال انسان را می آفرینند.

جنبه ی رفتاری:

این بخش از حال آدمی، بروز بیرونی آن حال است؛ یعنی کارهایی که فرد هنگام داشتن چنین حالی انجام می دهد یا نمی دهد. مثلاً اگر نگرانی شغلت را از دست بدهی، شاید اقدامت این باشد که با اتحادیه ات مشورت کنی یا اینکه شروع به برنامه ریزی برای راه انداختن کسب و کاری از آن خودت بکنی. از سوی دیگر، نگرانی ممکن است آنچنان فلجت کند که حتی اقدامی هم نکنی!

 

جنبه ی شناختی:

این جنبه از احوال،شامل افکار و بخش درونی حال مربوطه می شود- جنبه ی هوشیار و باطنی آن حال. اگر نگرانی شغلت را از دست بدهی، افکاری از این قبیل خواهی داشت: دیگر کار گیرم نمی آید، یا اینکه حالا می روم دوره می بینم تا کاری کاملاً متفاوت راه بیندازم.

 

جنبه ی جسمانی:

این بخش از احوال انسان، تغییراتی فیزیکیست که هنگام تجربه کردن آن حال در بدن شخص روی می دهد. مثلاً وقتی مضطرب، نگران یا هیجان زده ای، بدنت آدرنالین ترشح می کند. وقتی آسوده و شادی، بدنت سرتونین آزاد می کند.پس بسته به افکاری که درباره ی احتمال از دست دادن شغلت داری، بدنت واکنش جسمانی خاصی را تجربه خواهد کرد. جنبه های احوال، طبق ترتیب خاصی رخ نمی دهند،اما هر یک از آنها می تواند بر دیگری تأثیر بگذارد. مثلاًچیزی که به آن فکر می کنی می تواند بر واکنش جسمانی ات اثر بگذارد. حتی می تواند رفتارت را هم تغییر دهد. از سوی دیگر نوع رفتاری که داری می تواند بر فکری که می کنی تأثیر گذار باشد و فکرت نیز به نوبه ی خود قادر است واکنش جسمانی ات را تحت تأثیر قرار دهد.

 

حضور قلب نسبت به احوال

دفعه ی بعدی که حالی- همچون خشم، شادی، گناه، غرور- را تجربه می کنی، بکوش همه ی بخش های مختلفش را شناسایی کنی.

برای شروع، می توانی به علائم جسمی یا حسی آگاهی داشته باشی: این حال که دارم، در کجای بدنم است؟ افزایش ضربان قلب، گرگرفتگی، عرق کردن، سفت شدگی عضلات، انقباض شکم، لرزش؛ این تغییرات سبب تشدید حال شخص می شوند. با اندکی تمرین می توانی نسبت به این نشانه ها آگاهی داشته باشی.

سپس، افکارت را تحت نظر بگیر. مثلاً وقتی احساس گناه می کنی، به چه فکر می کنی؟ وقتی شاکر و خرسندی، چه افکاری داری؟

سرانجام اینکه، آگاه باش که چگونه رفتار می کنی. چه نمی کنی؟ چه می کنی؟ دست به چه اقداماتی می زنی؟

انجام همین تمرین خودش حضور قلب است، چرا که نه تنها به تو کمک می کند نسبت به احوالت آگاه تر باشی، که به تو امکان می دهد ببینی که بخش های مختلف احوالت چگونه با هم ارتباط و تعامل دارند و بفهمی که چگونه بر تو اثر می گذارند.

هر چه آگاه تر به احوال خویشتن باشی، بیشتر از پیش از دام های ذهنی در می آیی؛ یعنی همان واکنش هایی که عادت شده اند و شرایط پیش فرضت را تعیین کرده اند.

بر گرفته از کتاب زندگی در لحظه

مرکز مشاوره گروه همراه سعادت آباد

0/5 (0 Reviews)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
Call Now Buttonتماس جهت دریافت نوبت