روانشناسی کودکمراقبت از خانواده

تربیت کودک بدون فریاد

“مسول بودن” به عنوان یک والد بدون فریاد تغییری بنیادی در هدف شما به عنوان پدر یا مادر ایجاد می کند.مسول بودن به معنای واقعی یعنی قدرت ایجاد رشدی پایدار و مستمر،نه اعمال قدرت یاتحکم به اطاعت.مسول بودن یعنی ترغیب و تشویق فرزندان؛طوری که آنها بصورت خودانگیخته رفتار کنند.

دوباره تکرار می کنم:مسول بودن یعنی ترغیب و تشویق فرزندان؛طوری که آنها به صورت خودانگیخته  رفتار کنند.

و این مستلزم تغییری اساسی است،تغییر از کنترل رفتار فرزندان به سوی تاثیرگذاشتن برتصمیم گیریهای آنها.هدف شماتاثیرگذاری است.به یادداشته باشید که شما نبایدبه جای فرزندتان احساس مسولیت کنید.شما می خواهید همواره توان تصمیم گیری آنهارا حفظ کنید و محترم بشمارید،حتی اگر مخالف خواست شما باشد.اگر آنها در انتخاب و تصمیم گیری آزاد نباشند نمی توانند به ارتباط بین انتخابها و پیامد های آنها پی ببرند.بعدا درباره ی این موضوع بیشتر صحبت خواهیم کرد اما در حال حاضر به  تغییر الگویی که باید انجام دهید،توجه کنید:شما به هیچ وجه نباید فرزند خود را به زور وادار به اطاعت  و فرمانبرداری کنید.این شیوه ی تربیتی تنها برای مدت کوتاهی موثر است و بذر مشکلات  بلند مدت  را پرورش می دهد. شاید دوست نداشته باشیم این حقیقت را بشنویم اما واقعیت این است.

وقتی سعی می کنیم فرزند خود را با زور مجبور به خواسته های گهگاه  نامعقول خود کنیم،تربیت را تبدیل به صحنه جنگ می کنیم.حتی گاه از واژه های مربوط به جنگ هم استفاده می کنیم:”باید موضع خودت را مشخص کنی.”خواهش من از والدین این است که  این عبارت رااز گفته های خود حذف کنند؛زیرا این شیوه ی سخن گفتن تاثیر عجیبی در شکل دادن روابط دارد.اگر ما تعامل خود و فرزندانمان را به صورت یک سری مواضع مخالف و مبارزه جویانه ببینیم،خواه ناخواه به سمت شرایطی گام برمی داریم که مارا به جنگ و مبارزه می خوانند.

جیمی ریزر،مشاوره خانواده در کتاب خود تربیت کودکانی که بتوان با آنها زندگی کرد،آورده است که :”تربیت یک سری راهکار یا ترفند نیست که برای کنترل یک انسان دیگر طراحی شده باشد.بلکه نوع خاصی از ارتباط بین والد و فرزند است.”

همچنین وی می گوید:کودکان می توانند والدین خودرا به سمت تعاملاتی سوق دهند که به صورت ما (کودکان)در مقابل آنها(صاحبان قدرت)درآید،نه ما در مقابل پیامدهای منطقی و واقعی قوانین.تعامل ما در مقابل آنها به صورت جنگ درخواهد آمد.”خشن تر شدن” می تواند به پیروزی در مبارزه ختم شود،اما ممکن است به کودک آموزش دهد که مهم ترین هدف برنده شدن است و زور و قدرت راه رسیدن به آن.به این ترتیب کودکان یاد می گیرند که آنها هم با قدرت کافی می توانند در مبارزه پیروز شوند و اساسا دنیا بر محور پیروزی قدرت می چرخد.در این صورت هرجا احساس کنند،دارند می بازند قدرت و سلطه بیشتری اعمال می کنند.

ممکن است جنگ،بی پایان جلوه کند؛چون واقعا هم همین طور است.در مبارزه ی ارتباطی هیچ یک از طرفین پیروز نمی شوند و جز زیان و خسارت حاصلی به بار نمی آید.وقتی نیاز دارید که فرزندتان به خاطر شما تسلیم شود و اطاعت کند،درواقع براساس قدرت،معامله ای انجام می دهید که در آن از او می خواهید مراقب وضعیت هیجانی شما باشد.

در مبارزه ارتباطی هیچ یک از طرفین پیروز نمی شوند و جز زیان و خسارت حاصلی به بار نمی آید.

منظور از فریاد کشیدن چیست؟

همه ی ما شنیده ایم که برای ارتباط برقرار کردن راههای دیگریجز کلمات وجوددارند.آنچه از دهان ما خارج می شود فقط بخشی از شیوه ی ارتباطی ماست.محتوای ارتباطی هرگز به اهمیت بافت ارتباطی نمی رسد.

وقتی برسرفرزندانمان فریاد می زنیم؛ وقتی واکنش هیجانی نشان می دهیم فقط یک پیام را به آنها منتقل می کنیم:من را آرام کنید! مهم نیست چه کلماتی از دهان ما خارج شود،رگبارتند کلام ما چقدر طول بکشد یا فرزندان ما چند ساله باشند؛وقتی فریاد می زنیم همواره این پیام را القا می کنیم:من را آرام کنید!هرگاه  در مقابل رفتار فرزندمانبا فریاد کشیدن واکنش نشان دهیم،در حقیقت مثل آن است که با التماس از آنها می خواهیم اضطراب و تنش ما را فرو بنشانند.

در واقع با فریاد زدن اذغان می کنیم که نمی توانیم با این حقیقت رو به رو شویم که آنها اطاعت نمی کنند،حرف شنو نیستند و آرام  نمی گیرند و چون نمی توانیم این وضعیت را کنترل کنیم ،اختیار خود را از کف می دهیم.

“نمی توانم باور کنم که تو این کار را کرده ای!”

“اصلا معلوم هست که تو به چه چیزی فکر می کردی؟”

“وقتی با تو حرف می زنم، حواست به من باشد!”

هر عبارت دیگری که دوست دارید جایگزین عبارات فوق کنید؛محتوای پیام همیشه یک چیز خواهد بود:”من می خواهم که تو اطاعت کنی در غیر این صورت کنترلم راازدست خواهم داد و وقتی کنترل خودراازدست بدهم خواه ناخواه نیاز دارم از گفته من پیروی کنی تا من آرام بگیرم.تمام واکنش های هیجانی من به تو بستگی دارد.”

چگونه یک کودک چهار یا چهارده ساله می تواند بااین همه فشار کنار آید؟بله با فشار.وقتی تمام دکمه های هیجانی خودرا در دست فرزندمان قرار می دهیم تماما بر آنها متمرکز می شویم.مداری دور آنها می سازیم که در آن تمام پاسخهای هیجانی خود را متوجه عملکرد تحصیلی آنها،رفتار آنها در مقابل دیگران و انتخابهای آنها می کنیم.به این ترتیب کل زندگی عاطفی خانواده تابع هوسها،لغزشها و گرفتاری های روزافزون نابالغ ترین عضوخانواده می شود.

“من را آرام کن پسر،چون من نمی توانم خود را آرام کنم.”

این وضعیت تفاوت چندانی با وضعیت بروس بانر ندارد.

واقعا چه رفتار متفاوتی می توان پیش گرفت؟

شما می توانید دستگاه کنترل از راه دور خود را از فرزندتان پس بگیرید.برای این کار در درجه ی اول باید کنترل پاسخهای هیجانی خودرا دردست خود بگیرید.

خود را آرام کنید

خواهید گفت:”عالیست،اما در جوش و خروش لحظه های عصبانیت،انگار دقیقا عکس این کار از من بر می آید”

شما را درک می کنم.در آشفتگی تیره ای که زمینه ساز تنش است معمولا شتابزده عمل می کنیم،دچار ترس می شویم و بر شخصی دیگر تمرکز می کنیم.همه ی ما ماشه ای داریم که با کشیده شدن آن کنترل  خود را از دست می دهیم،این ماشه می تواند صحنه ای ،صدایی یا کلمه ای خاص باشد که با کشیدن آن برافروخته یا خاموش می شویم.ماشه یا عامل تحریک کننده ی ما بسته به شدت و ضعف وضعیت موجود،ساعتی که در آن به سر می بریم و فردی که با آن سرو کار داریم تغییر می کند.ظاهرا هیچ عاملی مانند فرزندانمان ما را تحریک نمی کنند.. 

مرکز مشاوره گروه همراه سعادت آباد

0/5 (0 Reviews)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
Call Now Buttonتماس جهت دریافت نوبت