هیپوفرنیا چیست و چرا اتفاق می افتد؟
چرا گاهی اوقات بی هیچ دلیلی اندوهگین می شویم؟
آیا تا به حال برایتان پیش آمده است که بخواهید بی هیچ دلیلی ساعت ها بنشینید و گریه کنید؟ آیا تا به حال شده که بدون هیچ دلیلی احساس افسردگی و نا امیدی کنید و علاقه ای به انجام هیچ کاری را نداشته باشید؟ این وضعیتی است که در آن شما بدون وجود هیچ علت مشخصی واقعا غمگین و ناراحت هستید! نکته ی اصلی این است که در درجه اول غم و اندوه اعتیاد آور است و شما باید خود را از این اعتیاد نجات دهید!
ما اغلب اوقات احساس ناراحتی می کنیم، ولی برای از بین بردن این حس بد هیچ کاری نمی کنیم، چرا که فکر می کنیم لیاقت ما همین حس های بد است و همیشه به چیزهایی فکر می کنیم که نمی توانیم آنها را تغییر دهیم. هنگامی که به غمگین بودن عادت کردید، آن وقت به نظر می رسد که غم و اندوه شما را به عمق بیشتری می کشاند.
آیا این نوع از غم و اندوه اصطلاح و واژه ی خاصی دارد؟
خیر! تا به امروز هیچ کلمه ای به طور رسمی برای این چنین حسی که بی دلیل احساس غم و اندوه می کنید در نظر گرفته نشده است، ولی این حسی است که بسیاری از افراد، صرف نظر از گروه سنی یا جنسیتی، آن را تجربه کرده اند. با این حال، اصطلاحی وجود دارد که می تواند این نوع از غم و اندوه را در یک کلمه خلاصه کند: هیپوفرنیا.
معنی هیپوفرنیا در روانشناسی احساس مبهم غم و اندوه بدون علت است. لازم به ذکر است که تعریف علمی-پزشکی این کلمه به معنی عقب ماندگی ذهنی است که هیچ ارتباطی با علائمی که اینجا توصیف می شود، ندارد. همان طور که هیچ دلیل مشخصی برای بروز این اندوه وجود ندارد، مدت زمان مشخصی نیز برای دوره ی این اندوه وجود ندارد!
آیا واقعا بیماری هیپوفرنیا بی دلیل است؟
ما معمولا متوجه این مساله نیستیم که باری سنگین از تجربیات گذشته را همواره در ضمیر ناخودآگاه خود حمل می کنیم که بسیاری از آنها ممکن است در نقطه ای از زمان تحریک شوند و باعث بروز احساس غم و اندوه در ما شوند. مغز ما مقدار انبوهی از اطلاعات را در حافظه ی ما ذخیره می کند و ما نیز نمی توانیم بفهمیم که چه زمانی و با چه تحریک صوتی یا بصری ای ممکن است این نوستالژی عصبی تحریک شود. در این لحظه بدن ما تشخیص نمی دهد که حافظه چه چیزی را به خاطر آورده است، ولی ما احساس غم و اندوه خواهیم کرد.
غم و اندوه می تواند آن قدر قدرتمند باشد که به راحتی حواس شما را از فعالیتی که انجام می دهید پرت کند. ممکن است باعث شود بیش از حد به فکر فرو بروید، کسل و بی حوصله شوید، و یا حتی بشکنید و گریه کنید.
انواع تجربیاتی که ممکن است باعث برانگیخته شدن این نوع غم و اندوه می شود چیست؟
انواع مختلفی از تجربه های ذهنی وجود دارد که ممکن است برای همه مشترک باشد.
- افراد غالبا حس غم و اندوه خود را به دیگران گره می زنند و سعی می کنند خوشبختی خود را نیز در دیگران جستجو کنند. افراد گاها آن چنان به فرد دیگری وابسته می شوند که فراموش می کنند که زندگی خودشان را دارند! این وابستگی علت مشترک بروز ناامیدی و درد و غم است.
- شکل گرفتن اعتماد سال ها طول می کشد، ولی در کسری از ثانیه از بین می رود. هنگامی که اعتماد بین شما و شخصی که رابطه ی نزدیکی با او داشته اید خدشه دار می شود، از آن پس اعتماد کردن به دیگران برای شما دشوار خواهد بود. شما مسائلی را راجع به اعتماد در ذهن خود ایجاد می کنید که مانع از باور کردن دیگران می شود. مشکل داشتن در زمینه ی اعتماد، مساله ی کوچکی نیست که بتوانید خودتان به تنهایی از پس آن برآیید. شما باید یاد بگیرید که به چه کسی می توان اعتماد کرد و تعامل با افراد مورد اعتماد به چه صورت است. همچنین ممکن است یک نوع احساس پشیمانی کامل را تجربه کنید.
- اغلب از این که به فردی اعتماد کرده اید احساس پشیمانی میکنید و همیشه آرزو می کنید که ای کاش از ابتدا قصد و نیت آنها را می دانستید. آیا بهتر نبود قبل از این که فردی را وارد زندگی خود کنیم، می توانستیم خلاصه ای کوتاه از اهداف او را مانند یک تیزر تبلیغاتی فیلم ببینیم؟؟ به شخصه فکر می کنم که اگر امکان چنین چیزی وجود داشت، حتما زندگی راحت تری داشتیم.
- پشیمانی به خاطر کارهایی که انجام داده ایم و همچنین آسیبی که دیگران به ما وارد کرده اند همواره در درون ما و با ما است. و گاها ممکن است به مرزی برسیم که فکر کنیم لیاقت چنین غم و اندوهی را داریم. یعنی ارزش هیچ چیزی جز درد و اندوه کشیدن را نداریم! و بدین صورت بیشتر و بیشتر خود را به سمت تنهایی، گوشه گیری و بیگانگی با دیگران سوق می دهیم.
- در این مرحله ممکن است تصمیم بگیرید که از مردم دور شوید، شبکه های اجتماعی خود را تعطیل کنید و در خانه بمانید و از تخت خواب بیرون نیایید. در این لحظه احساس می کنید که این بهترین کار است و نزدیک شدن به دیگران هیچ فایده ای ندارد، چرا که آنها بالاخره یا صدمه ای به شما می زنند و یا شما را ترک می کنند.
- یک نوع حس پوچی در شما ایجاد می شود که هر چقدر هم تلاش کنید باز هم از بین نمی رود. حتی اگر در جمعی از مردم هم باشید باز هم احساس تنهایی می کنید. سعی می کنید که با کسی ارتباط برقرار نکنید و وارد تعهدی نشوید. ممکن است احساس کنید که اولویت هیچ کسی نیستید و هیچ کس نیازی به شما ندارد و اگر هم کسی اطراف شما باشد و سعی در نزدیک شدن به شما را داشته باشد، شما فکر می کنید که او نهایتا خواهد رفت.
- ولی باید بدانید که این یک واقعیت نیست و همگی فقط ساخته ی ذهن شماست. اگر فردی حساس و درون گرا هستید ممکن است همیشه نگران حرف هایی که دیگران راجع به شما می گویند و یا راجع به شما فکر می کنند باشید. فکر می کنید که همه ادم ها یک فرد مناسبی در زندگی خود دارند و هیچ کس نیازی به شما ندارد؟ بی خیال! این باور را نپذیر!
- اگر فرد دل رحمی هستید، پس حتما بیشتر احساس غم و اندوه خواهید کرد. چرا که اغلب خود را جای دیگران می گذارید و در کنار تحمل کردن درد خود، به دردی که دیگران تحمل می کنند نیز فکر می کنید. وقتی این قدر برای کمک به دیگران سرمایه گذاری می کنید و احساس خرج می کنید، اغلب احساسات خود را نادیده می گیرید و دیگر توجهی به سلامت روانی خود نمی کنید.
- ممکن است اندوه زیادی را حس کنید، ولی همه را در درون خود نگه می دارید و آن را با کسی در میان نمی گذارید، چرا که مغز شما بیش از حد فکر می کند و به شما می گوید که شما با عنوان کردن مشکلات خود باعث ازار و رنجش دیگران می شوید.
- از دیگر دلائلی که باعث بروز چنین غم و اندوهی در شما می شود، تجربه های آسیب زایی هستند که در کودکی رخ داده است و در بزرگسالی همچنان برانگیخته شده و باعث غم و اندوه در شما می شوند. یک اتفاقی که در گذشته ی بسیار دور در زندگی شما افتاده می تواند باعث ناراحتی شما شود، مانند از دست دادن شخص بسیار نزدیک به شما در کودکی و یا مورد سوء استفاده قرار گرفتن. برانگیخته شدن این خاطرات می تواند باعث بروز احساس افسردگی طولانی مدت شود. غم و اندوه و خاطراتی که در درون خود دارید ممکن است که در هر زمانی تحریک و برانگیخته شوند.
- از دیگر دلائلی که باعث بروز چنین غم و اندوهی در شما می شود، تجربه های آسیب زایی هستند که در کودکی رخ داده است و در بزرگسالی همچنان برانگیخته شده و باعث غم و اندوه در شما می شوند. یک اتفاقی که در گذشته ی بسیار دور در زندگی شما افتاده می تواند باعث ناراحتی شما شود، مانند از دست دادن شخص بسیار نزدیک به شما در کودکی و یا مورد سوء استفاده قرار گرفتن. برانگیخته شدن این خاطرات می تواند باعث بروز احساس افسردگی طولانی مدت شود. غم و اندوه و خاطراتی که در درون خود دارید ممکن است که در هر زمانی تحریک و برانگیخته شوند.
- هنگامی که راجع به مساله ای احساس گناه می کنید نیز غم و اندوه در شما برانگیخته می شود. وقتی می دانید که کار وحشتناکی انجام داده اید و نمی توانید به عقب برگردید تا چیزی که رخ داده است را تغییر دهید، خود را سرزنش می کنید و دچار غم و اندوه می شوید و در این لحظه شما به خاطر تمام جنبه های دردناک زندگی که تا به حال تجربه کرده اید، خود را سرزنش می کنید.
- غم و اندوه به ادراک نیز بستگی دارد. جدایی از فردی ممکن است چنان بر کسی تاثیر بگذارد که او حتی بخواهد خودکشی کند و در عین حال فرد دیگری ممکن است به راحتی این مساله را بپذیرد و به زندگی خود ادامه دهد. ادراک به این معنی است که شما چقدر اجازه می دهید شرایط موجود روی شما تاثیر گذار باشد، خواه این قضیه بر احساسات شما مسلط باشد، خواه شما اوضاع را تحت کنترل داشته باشید.
- عوامل اجتماعی مانند والدین، همسالان و حتی جامعه که ممکن است هر یک محدودیت هایی را برای شما ایجاد کند، باعث برانگیخته شدن غم و بروز احساس تحت کنترل بودن می شود. قدرت ها و محدودیت های شدید بیرونی می توانند بر سلامت روان تاثیر گذار باشند.
- غم و اندوه ممکن است از افرادی که اطراف شما هستند نیز نشات بگیرد. وقتی با افراد سمی و بدبین باشید، آنها منفی بودن خود را به شما نیز منتقل می کنند. شما باید از چنین افرادی دوری کنید!
تاثیر جنسیت و سن بر افسردگی هیپوفرنیا
غم و اندوه می تواند به دلیل تغییرات هورمونی مختلف نیز رخ دهد، به خصوص در خانم ها این مسئله بیشتر اتفاق می افتد. تغییرات هورمونی در دوره ی قاعدگی و یائسگی خانم ها بسیار شدید است و این مساله منجر به تغییر در خلق و خو و ناراحتی آنها می شود. این مساله در شرایط جدی تر تبدیل به افسردگی PMS می شود.
مردان نیز اغلب دچار غم و اندوه می شوند، ولی از آنجا که این باور وجود دارد که ‘مرد گریه نمی کند’ مردان اغلب احساسات خود را فرو خورده و در قلب خود حمل می کنند و در صورت بروز کوچک ترین تحریک، این غم ها دوباره برانگیخته می شوند.
همچنین پایین بودن سطح دوپامین و سرتونین نیز باعث بروز احساس غم و اندوه می شود.
سن یکی دیگر از عوامل دخیل در احساس غم و اندوه است. به عنوان مثال، افسردگی در دوران نوجوانی و پیری بیشتر به چشم می خورد و قابل پیش بینی نیست. افراد معمولا در اواخر بزرگسالی همانند دوران نوزادی به سطح بالایی از حمایت، مراقبت و همراهی نیاز دارند که در صورت عدم وجود پشتیبانی و مراقبت های لازم، فرد دچار غم و اندوه می شود.
مصرف برخی داروها، مواد مخدر، داروهای آرام بخش و مشروبات الکلی نیز می تواند در بروز غم و اندوه تاثیر داشته باشد.
نتیجه گیری
- پس از شناسایی دلایل مختلف غم و اندوه، می توان نتیجه گرفت که لحظاتی که ما دچار غم و اندوه می شویم به دلیل وجود یک خاطره و یا یک تجربه در گذشته است که تحریک شدن آن باعث غمگین شدن ما می شود.
- راه مقابله با این مسئله صحبت با یک فرد حرفه ای برای تخلیه کردن این فشارهای درونی است. مشاوران حرفه ای می توانند شما را به وضعیت سلامت روانی برگردانند و در حفظ آن به شما کمک کنند.
- باید یاد بگیرید که به کسی می توانید اعتماد کنید و از چه کسانی باید دوری کنید. اجازه ندهید حس ناامنی و تمایل به تفکر بیش از حد شما را کنترل کند.
- اگر متوجه شدید که در حال غرق شدن در افکار گذشته هستید، بهتر است فورا خود را مشغول فعالیتی کنید. گذشته دیگر تمام شده است و دیگر قابل تغییر نیست.
- آنچه که می توانید تغییر دهید آینده است و آینده نیز به نحوه ی زندگی و تفکرات شما بستگی دارد.
- تلاش کنید تا مثبت ببینید و مثبت فکر کنید، سعی کنید با کسانی که مناسب سلامت روانی شما هستند رفت و امد کنید.
- خود را همان طور که هستید بپذیرید.
- زندگی سراسر یک چالش است و شکست خوردن و طرد شدن جزء لاینفکی از زندگی است.
- به هیچ کس چنین وعده ای داده نشده است که زندگی مسیر سهلی دارد! با این حال هرگز فراموش نکنید که زندگی در یک موقعیت خاص و یا برای یک شخص خاص هرگز متوقف نمی شود، بلکه زندگی همیشه در جریان است.
بسیار عالی
چقدر خوب حالمو توضیح دادین
آدما تو زندگیشون سختی و غم زیادی رو تجربه میکنن اما گاهی مواقع این سختی و غم ها از توان آدم دوره و آدمو خیلییییییی اذیت میکنه
مقاله ی عالی بود
هیچ چیزی مثل روانشناسی زرد و انگیزشی منو اذیت نمیکنه
خیلی جالب بود من هم گاهی دلم میگیره ولی همیشه پشتش یه خبر خوب هست .
مقاله عالی بود .من هم گاهی بیخودی دلم می گیره ولی همیشه پشتش یه خبر شادهست
با درود
مطلب تون نیاز به اصلاح داره : هیپوفرنیا عقب ماندگی ذهنی نیست بلکه نوعی آشفتگی روح و روان است .با تشکر در کل خوب بود
با سپاس. اما قشنگ که میبینم این رنج و غم به جز انسانهای پرهیزگار که کمتر از یک درصد هستند،برای ما انسانهاست.
تو دنیای طبیعت و هستی دادگری قشنگ برقرار هست اما تو دنیای ساختگی و پوچ ما انسان ها هیچ دادگری و عدالتی در کار نیست و با این اندیشه که اومدیم رنج بکشیم خودمون رو آروم می کنیم تو دنیای ما خدای ذهنی مون از میون نرفت بلکه الان خدا خودبینی و پول شده. به خدای هستی باید برگردیم همه این راه انسانی اشتباه بود.
شاید دیوانه شدن تنها دریچه امیدواری از این کابوس باشه.