چرا عاشق افراد بخصوصی می شویم؟
برایمان وسوسه انگیز است که گرایش غریزی مان به یک فرد بخصوص را برگرفته از احساسات نامعلوم و مبهم بدانیم. ما برای این حس از برچسب بسیار گویای “رمانتیک” استفاده می کنیم تا احساسات مان را تجزیه و تحلیل نکنیم .اما احساسات ما آن رهنمون های رازآلود و در عین حال هوشمندی نیستند که فکر می کنیم . این احساسات در اغلب مواقع گمراه کننده اند. احساس عاشقی به ندرت پایه گذار خشنودی در بلند مدت می شود.
چرا عاشق افراد بخصوصی می شویم؟
اگر قصد داریم روابط بهتری داشته باشیم ، باید سعی کنیم ندای عشق رمانتیک را عاقلانه وارسی کنیم. هدف ترک غریزه نیست؛ بلکه استفاده بهتر از آن است. ما نمی توانیم عاشق هر کسی بشویم. شاید بسیاری از گزینه های خوبی را که به ظاهر عالی به نظر می آیند رد کنیم و در توضیح کاستی های آنها تنها بتوانیم بگوییم، “مناسب من نیست”. در مقابل ممکن است به دلایل کاملا فرای اختیار آگاهانه مان شدیدا جذب گزینه های دیگر شویم که چندان مناسب ما نیستند . ما بی نهایت و به طرز جالبی مشکل پسند هستیم. سوال اینجاست که چرا عاشق افراد بخصوصی می شویم و گزینه های دیگر را رد می کنیم ؟می توان به سه عامل اشاره کرد:
1-غریزه تکامل
یکی از قوی ترین نیروهای موجود در عشق غریزه تکامل است. هیچ یک از ما اساسا کامل نیستیم: در شخصیت مان طیفی از کاستی های فیزیکی و روانی داریم. شاید فاقد ویژگی هایی همچون متانت، خوش ذوقی، مهارت، ذکاوت، قدرت یا حساسیت باشیم . انگار در نقطه ای از وجود خود نقصی را کشف کرده ایم و هرگاه نزدیک فردی می شویم که ویژگی مکمل ما را دارد مجذوب او می شویمو سعی می کنیم از طریق عشق، نقص مان را رفع و خودمان را کامل کنیم . از آنجا که نواقص ما کاملا متفاوت از یکدیگراند، بدیهی است که هر کدام جذب افراد متفاوتی می شویم. یک دسته افراد مشخصاتی دارند که ما را جذب نمی کند، چرا که خودمان هم همین مشخصات را به وفور در خود داریم. مثلا به کسی که به اندازه خودمان آرام است نیازی نداریم؛ چرا که در این صورت زندگی مان وارد سکون هراس آوری می شود. بلکه به جای آن نیاز به کمی نوآوری و بی پردگی داریم. علایق ما به تناسب نقص هایمان متفاوت و متنوع است.
مشکل غریزه تکامل
غریزه تکامل ما را به سمت نقاط قوت دیگران می کشاند و در صدد جبران ضعف های وجودی ماست. این به این معناست که برای کامل شدن باید دو اتفاق بیوفتد: تمایل ما به یادگیری و تمایل شریک زندگی مان به یاد دادن، و بالعکس. بنابراین، توفیق عشق منوط است به توفیق در یادگیری و یاد دادن. متاستفانه در هر دو حوزه کاملا ناموفق عمل می کنیم. گاهی به این نتیجه می رسیم که واقعا دلمان نمی خواهد آموزش ببینیم ، نمی خواهیم تغییر کنیم و تغییر برایمان دردناک است . بنابراین علی رقم اینکه جذب نقطه قوت فرد مقابل می شویم، لزوما نمی پذیریم که باید ضعف وجودی خودمان را که منشا آن کشش بوده اصلاح کنیم. در واقع، از فرد مقابلمان می خواهیم به ما آموزش دهد اما این موضوع را در نظر نمی گیریم که شاید شاگرد علاقه مندی نباشیم. از دور مجذوب آن آموزه ها می شویم، اما وقتی نزدیک تر می شویم در مقابلشان مقاومت می کنیم. و در نهایت حس می کنیم شریک زندگی مان قصد فخرفروشی، تحقیر و تمسخر ما را دارد. به علاوه شریک زندگی ما لزوما همیشه آن معلم صبور و مدبری نیست که نیاز داریم. ممکن است در زمینه های دیگر صبور و با حوصله باشد اما در مواجهه با کاستی های ما عصبی و رنجیده شود. اگر خودمان را درست بشناسیم، می بینیم که بسیاری از ابعاد وجودمان نیاز به اصلاح دارند.
2-غریزه تایید شدن
غریزه دومی که ما را به سوی عشق می کشاند غریزه دریافت تایید است. هر کدام از ما مسائل و احساسات بخصوصی داریم که برای دیگران بی اهمیت و گاهی مبهم و یا حتی مایه ی سوءتفاهم است. مثلا ممکن است ما افراد خاصی را که عموما محبوب اند دوست نداشته باشیم، یا نسبت به چیزهایی احساس اضطراب می کنیم که برای دیگران آرامبخش است. ممکن است غصه هایی داشته باشیم که هیچ کس دیگری ندارد، یا سلایق و علایقی داشته باشیم که دیگران هیچ حسی به آنها ندارند. بنابراین احتمال زیاد شدیدا جذب کسانی می شویم که ویژگی های بخصوص ما را درک می کنند. به آنها عشق می ورزیم زیرا می توانند خصلت های نامعمول، حساس ، و بخصوص مان را تایید کنند. این افراد، درست عکس افراد بی احساس، حس ما را می فهمند. وقتی بالاخره به حامی ایده آل خود می رسیم، احساس می کنیم وارد دسیسه کوچکی علیه بقیه جهان شده ایم. دیگر مجبور نیستیم زیاد درباره خودمان توضیح دهیم، او خودش می داند. بدون نیاز به هیچ حرفی ، به سرعت همه چیز را می فهمد . آنها نیت ما را می خوانند و مجبور نیستیم منظورمان را با کلمات معمول اما با زحمت زیاد برایشان شرح دهیم.عشق ما، در حقیقت نوعی قدردانی از توانایی جادویی آنها در درک ماست.
مشکل غریزه تایید شدن
طبق روایت رمانتیک از عشق، یک عاشق واقعی می تواند و باید بدون نیاز به هیچ صحبتی ما را درک کند و باید تنها از طریق شم و احساس خود تنهایی ها سردرگمی های ما را تایید کند. این حالت بسیار رقت انگیز و در بلند مدت منشا یک مشکل بزرگ است. این وضعیت ما را از امر دشوار اما ضروری شرح احوال خود بازمی دارد. : اینکه چه می خواهیم، چه حسی داریم ، چرا غمگینیم، یا چه چیزی باعث آزردگی مان شده است. این باور در ما شکل می گیرد که یک عاشق خوب باید بدون آنکه چیزی را با او در میان بگذاریم، ذهن ما را به راحتی بخواند . وقتی می بینیم که او این کار را به راحتی انجام میدهد نتیجه آن می شود که کلا نسبت به توضیح دادن بی میل می شویم و آن را غیر رمانتیک می دانیم . مشکل اساسی این است که ما مخلوقات فوق العاده پیچیده ای هستیم . اگر واقع بینانه به موضوع نگاه کنیم ، هیچ انسانی قادر نیست از طریق شم و شهود به کل ذهن دیگری راه پیدا کند. این بدین معنی است که در بسیاری از موقعیت هایی که خیلی برایمان مهم اند و دوست داریم فردی که به حکم غریزه جذبش شده ایم احساس ما را بی هیچ حرف و خیلی راحت و سریع تایید کند ناکام می مانیم. یکی از بزرگترین مخاطرات غریزه تایید شدن این است که در صورت ناکامی ، باعث بروز بدخلقی و قهر می شود. نباید زیاد خام حدس های دلربا و شانسی اولیه مان در مورد احساسات شریک مان شویم .
3-غریزه آشنایی
رویکرد ما به عشق در بزرگسالی، تا حد زیادی تحت تاثیر تجربه ما از عشق در کودکی است. در بزرگسالی عاشق کسانی می شویم که ما را کم و بیش نمیه خودآگاه-به یاد کسانی می اندازند که در کودکی عاشق شان بوده این. این عقیده برایمان تکان دهنده است زیرا بدمان می آید نگاه جنسی به والدین مان داشته باشیم، اما نکته اصلی این نیست. این طور نیست که جذب کسانی می شویم که همه جهت شبیه والدین مان باشند. موضوع فقط این است که طبق این تقارن هراس انگیز ویژگی هایی که در بزرگسالی بیش از همه برایمان جذابند ، بارزترین ویژگی های والدین مان در دوران کودکی مان بوده اند. مهر و محبتی که از شریک مان دریافت می کنیم ممکن است برایمان آشنا باشد. وقتی در آغوش شریک مان هستیم و حس خوبی داریم، حال و هوای کودکی و خانه ای که در آن بزرگ شده ایم زنده می شود.
مشکل غریزه آشنایی
جفتی که انتخاب می کنیم در صورتی برایمان جذاب است که تداعی کننده بسیاری از احساساتی باشد که زمانی در کنار والدی مان داشتیم. البته ممکن است والدین مان چندان هم دلسوز و مهربان نبوده باشند. ممکن است همراه با عشق شان به ما رفتارهایی نامطلوب هم بروز داده باشند. مثلا ممکن است افسرده، آشفته، نامطمئن ، یا تحقیرگر بوده باشند. احتمالا حالا اگر ما عین این ویژگی ها را در یک نفر ببنیم ، به سمت او جذب می شویم . شاید گزینه های دیگر را که نقص خاصی هم ندارند رد کنیم و حتی دلیلش را هم ندانیم و تنها بگوییم ، “زیادی خوب است”یا “دلم را می زند”. معنی آن این است که ” بعید می دانم بتواند همان مشکلات آشنای گذشته را برایم تداعی کن”.
همچنین تجارب دشوار قبلی می تواند تاثیر کاملا متفاوتی روی روابط ما بگذارد و باعث شود غرایز ما به جای آنکه ما را به سمت فردی بکشاند که یادآور والدین مان است ، آشکارا در جهت عکس حرکت کند . یعنی اینکه تجربه عاطفی ما در دوران کودکی آنچنان تلخ بوده باشد که هرگونه شباهتی بین والدین و شریک مان عمیقا برایمان زننده باشد . این عامل به این علت مشکل ساز می شود که تقریبا تمام والدین هم ویژگی های خوب دارن و هم بد . در اثر این عامل ما می خواهیم از ویژگی های بد آنها فرار کنیم ، اما در این مسیر ممکن است نسبت به بسیاری از ویژگی های خوب آنها نیز حساسیت پیدا کنیم . مثلا ممکن است والد ما بسیار خلاق بوده، اما خلق هراس آوری داشته؛ در این صورت دیگر هیچ فرد خلاقی را نمی توانیم تحمل کنیم. یا اگر والد ما بسیار باهوش ، اما تحقیرگر بوده باشد ، دیگر نمی توانیم افراد باهوش را تحمل کنیم. در نتیجه در عمل هیچ راهی جز این نداریم که با کسی وارد رابطه شویم که فاقد ویژگی هایی است که واقعا به آنها نیازمندیم و تحت تاثیر آنها شخصیت ما شکل گرفته است و ذاتا با آنها حس همدلی داریم.
کلام آخر
اگر کمی فکر کنیم متوجه می شویم که غریزه در برخی موارد به شدت گمراه کننده است. این خاصیت تمام غرایز انسانی است و نه صرفا غریزه عاطفی.هیچ کدام از ما ذاتا مجهز به قوه تشخیص خوب از بد نیستیم . غریزه را نمی توانیم به راحتی نادیده بگیریم یا ریشه کن کنیم ، اما می توانیم روی آن کار کنیم تا به بلوغ برسد. نکته مهم این است که رسیدن به این بلوغ به آسانی امکان پذیر نیست و شما می بایست از یک مشاور در زمینه روان تحلیلی کمک بگیرید.