سبک زندگی و موفقیت

انسان نیاز دارد دوست داشته باشد یا دوستش بدارند

انسان نیاز دارد که دوست داشته باشد و دوستش بدارند

این حقیقتی است که در نهایت هر انسانی تنهاست. با وجود همه ی آدم هایی که او را احاطه کرده اند و هر قدر هم که مشهور باشد در حساس ترین لحظات زندگی خود خویش را تنها می یابد . لحظه تولد دنیای تنهایی است و لحظه مرگ نیز از کیفیت مشابهی برخوردار است. در حد فاصل این دو لحظه ی مهم زندگی تنهایی لحظات گریستن، تنهایی لحظات تلاش برای تغییر تنهایی و لحظات تصمیم گرفتن قرار دارند.در این لحظات هستند که انسان خود را تنها با خود رو به رو می بیند چرا که هیچ کس دیگر اشکهای او را درک نمی کند یا انگیزه های پیچیده پشت تصمیم گیری های او را نمی فهمد برای خیلی از آدم ها حتی برای نزدیکان و کسانی که آن ها را دوست دارند،غریبه و ناشناخته باقی می مانند. وقتی ارستر تصمیم گرفت کلیتم نسترا را بکشد تنها بود کشتن مادر به معنای آزادی او بود. وقتی هملت قصد کرد انتقام مرگ پدر را بگیرد تنها بود. کاری که با نابودی خویش و همه ی اطرافیانش خاتمه یافت. جان کندی در لحطه ی تصمیم گیری درباره ی خلیج خوک ها تنها بود. تصمیمی که می توانست جنگ بزرگ دیگری در جهان بر پا کند.

بیشتر ما هرگز از وزن چنین لحظات پر اهمیت تنهایی آگاهی پیدا نمی کنیم اما هر بار تصمیمی می گیریم هر چند بی اهمیت این ما هستیم که حقیقتا در تنها بودن تصمیم می گیریم.

مفهوم تنها بودن وقتی حساس تر می شود که (تنها بودن)را با (تنهایی) برابر بدانیم. البته این دو، دو مقوله کاملا متفاوت هستند.

می توان تنها بود و هرگز احساس تنهایی نکرد و برعکس می توان حتی در میان جمع بود و تنها بود. همه ی ما کم و بیش لحظات تنها بودن را تجربه کرده ایم، لحظاتی که لزوما و همیشه ترسناک نبوده اند. گاه بوده اند لحظاتی که تنها بودن را نه تنها لازم، بلکه مبارزه آمیز ، روشنگر و شادی بخش یافته ایم.

گاه به تنها بودن با خود نیازمند بوده ایم تا فکر کنیم و رشته های از هم پاره شده را به هم ببافیم، از اغتشاش و سردرگمی معنایی بسازیم و شاید فقط در رویا فرو رویم.اغلب پی برده ایم که در تنهایی همه این کارها را به بهترین شکل انجام می دهیم.

البرت شوایتزر به تلخی در گفته ای تایید می کند که انسان مدرن امروزی چنان بخشی از بسی بسیار آن شده است که از یک تنهایی شخصی در حالمرگ است.

به نظر می رسد که بیشتر آدمها می توانند با آگاهی از تنها بودن به عنوان یک مبارز بی همتا مقابله کنند اما تنها بودن را به عنوان یک وضعیت دایم بر نمی گزینند.

هر روز که می گذرد ، به نظر می رسد که شواهد بیشتر و بیشتری در تایید این نیاز ذاتی انسان به با هم بودن، این باهم در ارتباط بودن انسانی و این عشق گرد می آید. به نظر می رسد که بدون این پیوند های نزدیک با آدم های دیگر یک نوزاد حتی در جهت رشد پس رفت کند آگاهیش را از دست بدهد، به حماقت بیفتد و سرانجام بمیرد.

ممکن است حتی در شرایط عالی جسمانی یک رژیم غذایی بی کم و کاست و شرایط بهداشتی بی عیب و نقص به این موقعیت دچار شود.دکتر گریفیت بنینگ با مطالعه 800 کودک کانادایی به این نتیجه رسید که فقدان احساس عشق و محبت در شرایط طلاق ، جدا شدن پدر و مادر از یکدیگر یا مرگ آن ها و یا در هر شرایط مشابهی رشد و پرورش کودکان را به مراتب بیش از بیماری مورد تهدید قرار داده و اثر آن از ترکیب همه عوامل دیگر بیشتر بوده است.

چند سال پیش یکشنبه بعد از ظهرها را در یکی از ایستگاه های رادیدیی لس آنجلس در یک اتاق شیشه ای پر از تجهیزات رادیویی م نشستیم و بیرون از اتاق یک تلفن چی با شش خط تلفنی در ارتباط بود.موضوع صحبت عشق بود.

اکثر آدم ها می خواستند که دوست بدارند اما راهش را نمی دانستند. مرد جوانی می گفت : من در یکی از آپارتمان ها تک و تنها زندگی می کنم. مثل من در این خیابان زیاد هستند آدم هایی که هر کدام در یک آپارتمان زندگی می کنند. همهی ما طالب بودن با یک آدم دیگر هستیم و هیچ یک از ما نمی داند که چگونه دیوارها را خراب کند راستی ما را چه می شود؟چه کنیم؟

برگرفته از کتاب زندگی،عشق و دیگر هیچ

مرکز مشاوره ازدواج گروه همراه در غرب تهران

 

0/5 (0 Reviews)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
تماس جهت دریافت نوبت