بالغ شویم

از بالغ خفته در وجودمان کمک بگیریم 

این کودک خجالتی و لوس را کنار بگذارید.این کودک حرف های خودش را نگه می دارد و حرف ها یک سد می شوند و در نهایت، سد فرو ریز می کند و می شود آنچه نباید بشود.

رفتار بچه ها را دیده اید؟ مخصوصاً نسل ما و قبل تر.در روابط آنان، حرف هیچ جایگاهی نداشت؛یا قهر می کردند یا آشتی. در یک محور بچه گانه، هیچ نمی شد تصور کرد که دو بچه ی هشت یا نه ساله، با هم بحث کنند و صحبت های منطقی تحویل هم بدهند.حتی تصور کردن آن هم خنده دار بود.اما حالا بچه های باهوش نیز مانندبزرگسالان و حتی بهتر از آنها،برای حل مشکلات خود،صادقانه به صحبت می پردازند.

در بزرگسالان این اصل بسیار لازم است.شما باید قدرت شناخت مسائل را داشته باشید و آنها را بشناسید.اگر در یک مسابقه ی فوتبال هستید، شما نمی توانید توپ را بامشت شوت کنید، یا با زدن بازیکن حریف، برنده ی بازی بشوید؛ با این کار، داور شما را اخراج خواهد کرد!

شما نمی توانید با دعوا کردن و جدل های بی فایده، از پس مسائل زندگی بر بیایید.

چرا باید در کشور ما طلاق 6 به 10 باشد؟مشکل اصلی کجاست؟چرا این آمار هرروز رو به افزایش است؟آیا مشکلات اقتصادی دلیل اصلی است؟در صورتی که ما در دوران دفاع مقدس که اوضاع اقتصادی بسیار وخیم تر بود، این آمار طلاق را نداشتیم.پس آیا انتخاب غلط می تواند دلیل این مشکل باشد،یا دلایل دیگری برای این معضل وجود دارد؟ 

شاید فرهنگ، تداخل مذهبی بین افراد، دخالت والدین، دخالت دوستان کم خرد، مسائل اقتصادی و دیگر موارد،در این امر دخیل باشنداما مشکل اصلی این بلوغ فکری است.

معمولاً افراد با کسانی ازدواج می کنند که احساس هم سطحی فکری و فرهنگی با آنها دارند و این طور نیست که فکر کنیم مردم از مشکل مغزی رنج می برند و بعد از عاشقی، کور مادر زاد می شوند.کسی که از یک خانواده ی کاملاً مذهبی است و خودش هم شدیداً پیرو مذهب است، با کسی ازدواج نمی کند که مذهب در دایره ی لغات او هیچ جایی ندارد!هر چند این نوع موارد هم هست، ولی در کلیت جامعه جای نمی گیرد.

پس مشکل اصلی، شاید همین بلوغ فکری است که دو فرد، زمانی که به هم سطحی فکری یکدیگر پی می برند، اقدام به ازدواج می کنند.زمانی هم که بلوغ فکری در کار نباشد، همین عدم هم سطحی فکری و تفاهم است که باعث طلاق می شود! ااگر حتی تنها یک نفر از طرفین ، از بلوغ فکری لازم برخوردار باشد، امکان طلاق تا حد بسیار زیادی پایین خواهد آمد.پس:

 

رسیدن به بلوغ فکری که رکن اول آن صحبت کردن است؛ بسیار اساسی و لازم خواهد بود.

 

حالا باید چه کنیم تا این بلوغ فکری در ما ایجاد بشود؟از چه روشی باید استفاده کنیم؟

اول باید واقعاً بخواهید این احساس را – اگر در شما وجود دارد- در خودتان پیدا کنید که آیا ذهن شما در موارد زناشویی، رفتارهای بچه گانه از خود بروز می دهد؟و آیا در سنین کودکی خود مانده؟شاید سخت باشد. شاید شما الان یک رئیس شرکت باشید .شاید شما یک خانم مستقل باشید اما ناتوانی در حل مسائل و در یک رابطه، نشان از عدم بلوغ فکری دارد.

در مرحله ی دوم، باید آن را قبول کنید، تا ذهن شما تغییر را در خودش نیاز بداند.

در مرحله ی سوم، باید از مسائل کوچک شروع کنید؛ مثل هرچیز دیگر.

توجه داشته باشید که شما لازم دارید بدانید، و به طرف مقابل تان هم با کمال صراحت اطلاع بدهید که بزرگ شدن و به بلوغ فکری رسیدن، بسیار لازم است.

برگرفته از کتاب بلوغ فکری در زندگی زناشویی

0/5 (0 Reviews)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
تماس جهت دریافت نوبت