فکر و احساس شما چگونه است
فکر و احساس شما چگونه است….
منظورت چیست که تو نمیتوانی بدون عشق زندگی کنی؟
مزخرف است!…اگر عمرت را بی خود تلف کنی واز نبود عشق زار بزنی،دستی دستی داری خودت را افسرده می کنی…
دیدگاه های آلبرت الیس و همچنین آیرون تی بک توانسته به عنوان انقلابی در درمان اختلال افسردگی در قرن حاضر مطرح باشد واز نظر ارزش کاری می توان آنها را در کنار فروید و یونگ قرار داد.
باور من این است که افسردگی پیامد عادت های فکری ماست و اگر این عادت ها دستخوش دگرگونی شوند،افسردگی ما هم درمان می گردد.
برای نمونه همۀ ما هنگام شکست،دچار یک درماندگی موقتی می شویم.بعضی ها خیلی زود خود را از بند درماندگی رها می کنند و برای بعضی ها نیز این درماندگی روزها،هفته ها،و حتی ماه ها به طول می انجامد.
سبک توصیفی بدبینانه مانند:
1-شخصی:من گناهکارم.
2-همیشگی:همیشه همین طور است.
3-فراگیر:روی همۀ زمیته های زندگی ام موثر است.
می تواند به این امر دامن بزند. افراد بدبین بیشتر از دیگران آزرده خاطر می شوند و در نتیجه بیشتر نیز افسرده خواهند شد. در حالی که خوش بین ها در مقابل افسردگی بسیار مقاوم ترند.
بدبینی، موجب افسردگی است
بدبینی موجب افسردگی می شود.مردمان افسرده بدبین هستند. این نتیجه به قدری زیاد تکرار شد که ما به احتمال بالا می گوییم، افراد افسرده بدبین نیزهستند. یعنی می توان یک دلیل محکم برای علت بروزافسردگی شدید را بدبینی دانست و کلید رهایی از اختلال،برگزیدن سبک توصیفی خوش بینانه است.
بیمارانی که سبک توصیفی خوش بینانه را انتخاب می کنند، به احتمال کمتری دوباره افسرده خواهند شد. یعنی خوش بینی،به عنوان یک مهارت شناختی می تواند راه حل درمان باشد. در حالی که داروها به تغییر سبک بدبینانه به خوش بینانه منجر نمی شوند.
اگر بیش از اندازه به مسائل دنیای پیرامون توجه کرده وآنها را به خود نسبت دهیم،شانس ابتلا به افسردگی در ما بالا می رود؛زیرا که نسبت دادن مشکلات به خود،ریزبینی و گیردادن به مسائل در جهت کنترت اوضاعی که شاید در کنترل ما نباشد،مارا از پای در خواهد آورد. به این نشخوارهای فکری توجه کنید:
من همش بد می آورم…
الان نمی توانم هیچ کاری انجام دهم…
او فقط کارش آزاردادن من است…
من نمی توانم با این اوضاع کناربیایم.
این باورها موجب می شوند که رفته رفته بدبینی ما رو به افزایش گذارده و پس از مدتی دست از تلاش برای درک مثبت تر از اوضاع واحوال مان کشیده و به درمانگی می رسیم. نشخوارگران فکری آنقدر به این گونه فکر کردن ها ادامه می دهند که یک چرخۀ بزرگ مهارناپذیراز اندیشه های منفی و بدبینانه پیرامون آنها رافرا می گیرد و به طور یقین افسردگی به سراغشان می آید.
درمان های شناختی و افسردگی
برپایۀ باور آلبرت الیس و آیرون بک،تحریف شناختی و باورهای غیر منطقی راه را برای بروز افسردگی هموار می سازد.به طور کلی شناخت درمانی افسردگی شامل پنج گام است.
1-افکار خودکار را شناسایی کنید.این افکار اگر چه مورد توجه فعال قرار نمی گیرند اما بسیار خطرناک هستند برای مثال: مادری پسرش را هرروز صبح برای رفتن به مدرسه با فریاد بیدار می کند و سپس با خود می اندیشد که چه مادر بی عاطفه ای است.چنین فکری بسیار فراگیر ونیرومند است.
2-با در نظر گرفتن شواهد متضاد،باورهای خودکار را زیر سئوال ببرید.
3-خود را با واژگان متفاوت ومثبت توجیه کنید.
4-افکار افسرده کننده را شناسایی کنید.
5-از باورهای افسرده ساز دوری کنید.
هنگامی که حرف های بی پایه و اساس را به عنوان مدرک محکم در نظر گرفته وبه خود نسبت می دهید،به دلیل سبک بدبینانۀ حاکم بر این حرف ها،افسرده خواهید شد.شاید به آگاهی بیشتر و مدارک محکم تری نیاز داشته باشید.
علت تأثیرگذاری درمان شناختی این است که در کمترین تأثیرگذاری،سبک توصیفی بدبینانه را با سبک توصیفی خوش نینانه عوض می کند،دگرگونی های پایدار ایجاد می کند،مراحل کار با آن مشخص است، فنون آن اجرایی،مختصر و وابسته به رشد خویشتن است.
مرکز مشاوره گروه همراه – سعادت آباد