روانشناسی
طلاق عاطفی یک مکانیسم روانی است که در برخی زوج ها رخ می دهد. زوج ها هنگامی از این مکانیسم استفاده می کنند که ازدواج به تهدیدی برای آسایش آن ها تبدیل شده باشد. هنگامی که فرد از نظر عاطفی از از همسرش طلاق می گیرد، در واقع احساسات خود را از او جدا می کند. در برخی افراد این پدیده قبل از ازدواج اتفاق افتاده و در برخی دیگر پس از فرایند طلاق رخ می دهد.
طلاق عاطفی یعنی که به یک زوج به صورت قانونی با هم ازدواج کرده اند اما از نظر احساسی، به هم تعلق خاطر ندارند. مشکلات و ناسازگاری های حل نشده و پی در پی با گذشت زمان می توانند پر رنگ و مسموم کننده شوند. در این وضعیت، رابطه زوج تحت تاثیر قرار گرفته و مسیری را طی می کند که طلاق قانونی انتهای آن است.
در صورت بروز این فرایند ارتباط موثر، اعتماد و احترام از بین می رود. هیچ معیاری برای تخمین مدت پایداری یک رابطه در این بحران عاطفی وجود ندارد؛ اما بسیاری از زوج ها در نهایت به نقطه ای می رسند که باید بین حل مشکلات و جدا شدن یک مورد را انتخاب کنند. در صورتی که گزینه جدایی انتخاب شود، یک یا هر دو طرف از تلاش برای بهبود رابطه ناامید شده و پایان یافتن ازدواج را پذیرفته اند.
چرا افراد طلاق عاطفی می گیرند؟ چرا فردی جدایی را پذیرفته اما هنوز در یک خانه با همسر خود زندگی می کند؟ چرا فرد باید خواهان زندگی باشد که شبیه به قبرستان یا میدان جنگ است؟ پاسخ تمام سوالات این است که فرد بدین روش می تواند در دنیای بیرون تظاهر به ازدواج کرده اما در درون یک زندگی تنهایی را داشته باشد.
در شرایط طلاق عاطفی، فرد استرس تلاش برای نجات دادن ازدواج را نداشته و در عین حال می تواند از ثبات خانه و ترکیب دارایی ها استفاده کند. با انتخاب این روش، تا زمانی که تصمیمی برای ازدواج گرفته نشده است، فرد می تواند از مقاومت کمتر و احساس راحتی نسبی یا دائمی بهره مند باشد. فرد در این مدت می تواند بر تاثیر تصمیمات خود بر مسائل مالی، تغییرات سبک زندگی خود و زندگی فرزندان پس از طلاق فکر کند.
در حالی که برخی افراد بنا بر اهدافی در این وضعیت نامشخص و نامعلوم از نظر زمانی باقی می مانند، خطرات آن می تواند بسیار شدید باشد. موارد زیر از جمله این خطرات هستند:
این تغییر با گذشت زمان اتفاق می افتد. گاهی اوقات زوج ها با یکدیگر رشد کرده و گاهی اوقات مسیر رشدشان از هم جدا می شود. برای مثال، ممکن است هر دو عاشق شعر و تماشای سریال تلویزیونی باشند اما یکی به بازی های ویدیویی علاقه مند شده و دیگر به ندرت با همسر خود وقت بگذراند. در این مواقع، علایق هر دو نفر تغییر کرده و حرف چندانی برای به اشتراک گذاشتن با یکدیگر ندارند. هنگامی که فرد همان شخصی نباشد که با آن ازدواج کرده اید، حفظ احساسات قبلی نسبت به او دشوار خواهد بود.
برخی خیانت ها به صورت فیزیکی بوده و می تواند در اثر مشکلاتی واقع گرایانه همچون فاصله فیزیکی و ناسازگاری جنسی باشند. برخی دیگر از خیانت ها عاطفی بوده و می توانند احساسات فرد را نسبت به همسرش به طور کامل تغییر دهند. حتی در صورتی که فرد مایل به اصلاح رابطه یا دادن یک شانس دیگر به شریک خود باشد، آسیب عاطفی از قبل ایجاد شده است.
مشکل در اعتماد کردن از جمله این موارد بوده و امکان دارد فرد نتواند دوباره به شریک خود اعتماد کند. مشکل در اعتماد یکی از دلایل موثر در طلاق بوده و به شدت با عواطف فرد ارتباط دارد.
در این موارد، زوج دیگر درباره وقایع طول روز با یکدیگر صحبت نکرده و تنها شکل ارتباط آن ها به جملاتی همچون تایید یا رد پیشنهاد خرید پیتزا محدود می شود. در این مرحله، زوج دیگر تمایلی به آغوش کشیدن نداشته، حال همدیگر را نپرسیده یا صرفا اهمیتی نمی دهند.
تمامی امید ها، آرزو ها و خواسته هایی که زمانی با هم به اشتراک گذاشته می شد، دیگر موضوع بحث های آن ها نخواهد بود. در حالی که امکان دارد این بی میلی به روابط جنسی نیز سرایت کند، اما همواره بدین صورت نیست. عدم نزدیکی جنسی می تواند شرایط را بدتر از قبل کند.
بحث های مداوم و پر آشوبی که برطرف نمی شوند، نشانه ای از طلاق عاطفی هستند. همچنین، مبارزه دائمی با فردی که قرار است تکیه گاهی در طول زندگی باشد، می تواند فرد را از نظر احساسی تخلیه و از سرمایه گذاری بیشتر در رابطه منصرف کند.
با این که میزان صمیمیت و صداقت می تواند در روابط و حتی افراد مختلف متفاوت باشد، اما نشانه های هشدار دهنده ای در این زمینه وجود دارند. در صورتی که فرد نتواند در پرداخت به موقع هزینه های زندگی و خرج نکردن پول در جاهای دیگر به شریک خود اعتماد کند، یا بداند که او به قول هایش عمل نمی کند، مشکلی بنیادین در زمینه اعتماد در رابطه آن دو وجود دارد.
در این موارد عدم اعتماد تنها مشکل نبوده و امید واهی به تغییر فرد و نا امید شدن در هر بار تلاش می تواند دلیلی دیگر بر عدم صمیمیت و صداقت بین زوج باشد.
در صورتی که یکی از دو نفر به طور مداوم درباره رابطه شریک خود با دیگران سوال پرسیده یا با شوخی های تخریب کننده تعهد او به رابطه را زیر سوال ببرد، مشکل حسادت و بی اعتمادی بین آن ها وجود دارد. فرد حسود و بی اعتماد تمام وقت و توجه همسر خود را درخواست کرده و هر چیزی که توجه همسرش را جلب کند، سبب ناراحتی و حسادت او خواهد شد.
این رابطه تنها در صورتی پایدار می ماند که فرد دیگر تمام لحظه های هر روز خود را صرف اطمینان دادن به فرد بی اعتماد بگذراند. در این موارد رابطه ارزش نجات دادن را نداشته و شرایط آن تنها بدتر می شود.
وقتی طلاق عاطفی از طرف یکی از زوجین اتفاق بیفتد، فرد دیگر از علایق خود دست کشیده، تنها به علایق همسر خود توجه کرده و حتی در برخی موارد بر خلاف علاقه خود عمل می کند تا او را راضی و خوشحال نگه دارد. برای مثال، همسر فرد از او تقاضا می کند که کشور، شغل، خانواده و دوستان خود را ترک کرده تا او بتواند به خواسته های خود برسد و فرد بدون پرسیدن هر سوالی این کار را انجام می دهد. با گذشت چند مدت او دیگر قادر به شناسایی هویت خود نبوده و زندگی او تنها در حمایت از همسرش خلاصه می شود.
امکان دارد عشق بنا به دلایل ذکر شده در این مطلب، موارد دیگر یا بدون هر گونه علت از بین رفته و زوج دیگر حسی نسبت به یکدیگر نداشته باشند. این اتفاق امکان پذیر بوده و اعتراف به آن مشکلی ندارد. جهت بررسی ارتباط احتمالی این موضوع با افسردگی یا دیگر رویداد های زندگی بهتر است قبل از گرفتن این تصمیم دشوار، با روانشناس یا مشاور طلاق مشورت کرد.