چه موقع آماده ازدواج هستیم؟
سابقا وقتی کسی به موقعیت مالی و اجتماعی خاصی می رسید ازدواج می کرد، وقتی خودش صاحب خانه می شد، یا چند گاو و یک قطعه زمین به نامش می شد. اما وقتی به خاطر نفوذ ایدئولوژی رمانتیک، کم کم این امر بیش از حد مادی و حسابگرانه به نظر رسید، مردم روی احساسات تمرکز کردند. دیگر برایشان مهم بود که احساس شان چه باشد. این نشانه واقعی یک رابطه خوب بود و این احساسات درست شامل این حس هم می شد که طرف مقابل همان است که منتظرش بودم، که یکدیگر را کاملا درک می کنید. این عقیده هر چند تاثر برانگیز، ثابت شده که تقریبا نسخه ی حتمی از هم پاشیدن ازدواج هاست و باعث ویرانگری زندگی میلیون ها زوج شده اما آنچه در این مقاله آمده است چاره کار است. این که چه وقت دو نفر آدم باید خودشان را آماده ازدواج بدانند.
چه موقع آماده ازدواج هستیم؟
ازدواج امری سرنوشت ساز در زندگی است و همانطور که برای انتخاب هر چیزی در زندگی سختگیری دارید برای این امر مهم هم باید دقت و توجه لازم را داشته باشید. ما وقتی آماده ازدواج هستیم که :
1-دست از کمال گرایی برداریم
نه تنها باید قبول کنیم کسی که با ازدواج می کنیم با معیارهای ایده آل ما فاصله زیادی دارد، بلکه باید جزئیات ضعف ها و کاستی های او را هم بشناسیم که چطور چندش آور، بدقلق، و گاهی غیرمنطقی می شود، یا غالبا نمی تواند با ما همدردی کند یا درکمان کند. اما این نقص ها را هرگز نباید صرفا به عنوان عیب شخصی او تفسیر کرد.خودمان هم بهتر از او نیستیم . گل بی خار وجود ندارد. آدمیزاد جایزالخطاست. با هر کس که حشر و نشر داشته باشیم اساسا و به طور جدی نقص هایی خواهد داشت. این پنبه را از گوشتان بیرون بیاورید و فکرش را هم نکنید که در این دنیا یک موجود ایده آل برای شما پیدا شود.
2-امیدی به این که درکمان کنند نداشته باشیم
وقتی عشق را تجربه می کنیم که شخصی عمیقا درکمان می کند و به طور غیرعادی از ما حمایت می کند: تنهایی تان را درک می کند؛ لازم نیست توضیح دهید که چرا از یک لطیفه خاص خوشتان می آید؛ از آدم های یکسانی متنفراید. اینها ادامه نخواهد یافت . یکی دیگر از عهدهایتان باید این باشد، هرچقدر هم که طرف مقابل ظاهرا مرا درک کند، همیشه بخش های وسیعی از روان من برای او و هر کس دیگری غیرقابل درک خواهد بود. بنابراین نباید معشوقمان را سرزنش کنیم که چرا نتوانسته به وظیفه اش عمل کند و ذهن ما را بخواند . او نالایق و بی عرضه نیست . فقط نتوانسته بفهمد مه که هستیم و چه می خواهیم ، که کاملا هم عادی است. هیچ کس طرف مقابلش را کاملا درک نمی کند و بنابراین نمی تواند کاملا با او همدردی کند.
3-وقتی بفهمیم دیوانه ایم
هیچ کس انتظار این را ندارد. ما خیلی عادی به نظر می رسیم، بیشتر اوقات خیلی هم خوب به نظر می رسیم .اما آدم بالغ کسی است که خودش به حماقت خودش کاملا واقف باشد. یکی همیشه خدا عنان از کف می دهد؛ یکی دیگر نتوانسته با گذشته اش کنار بیاید؛ یکی احساساتش را با بی مهری بیان می کند؛ آن یکی همیشه مضطرب است. اگر مرتبا و عمیقا از خودمان خجالت نمی کشیم، به خاطر این است که هنوز خودمان را خوب نمی شناسیم. برای مطالعه بیشتر درمورد استرس قبل از ازدواج کلیک کنید.
4-برای مهرورزی آماده ایم، نه برای مهرطلبی
ما اشتباها عشق را یک مفهوم واحد می دانیم، در صورتی که دو معنای کاملا متفاوتی را که پشت این کلمه قرار گرفته است درک نمی کنیم: مهرورزی و مهرطلبی. باید وقتی ازدواج کنیم که آماده مهرورزی هستیمو از دلبستگی غیرطبیعی و ناپخته خود به مهرطلبی آگاهیم. برای بچه ها اینطور به نظر می رسد که انگار والدین صرفا بدون چون و چرا در دسترس آنها هستند تا آنها را تسکین دهند، راهنمایی کنند، سرگرم کنند، به آنها غذا بدهند، همه جا را مرتب کنند ، و تقریبا همیشه با محبت و بشاش باشند. والدین نشان نمی دهند که چطور دم به دم زبانشان را گاز می گیرند، جلوی اشکشان را می گیرند، و بعد از یک روز بچه داری حتی حال عوض کردن لباس های خودشان را هم ندارند. این رابطه تقریبا به طور کاملا یک طرفه است.
والدین به بچه مهر می ورزند، اما اصلا انتظار ندارند این محبتشان به نحو شایانی جبران شود. وقتی بچه متوجه مدل موی جدید والدین نشود، والدین ناراحت نمی شوند، وقتی سوالات حساب شده ای درباره جلسه ی امروز در محل کار نپرسند هم همینطور. شاید بچه ها و والدین هر دو عاشق یکدیگر باشند، اما هرکدام در جهت کاملا متفاوتی از محور قرار دارند، که بچه از آن بی خبر است. در دوران بزرگسالی، وقتی نخستین بار می گوییم در جست و جوی عشق هستیم، در وهله اول منظورمان این است که می خواهیم کسی عاشقمان شود، همان طور که روزی والدینمان عاشق ما بودند. می خواهیم در بزرگسالی همان ناز کشیدن هاو تیمار کردن ها را بازآفرینی کنیم. در گوشه ی پنهان ذهن مان کسی را تصور می کنیم که نیازهای ما را درک می کند، هرچه می خواهیم برایمان می آورد، صبر و دلسوزی بی اندازه ای نسبت به ما دارد، ایثارگرانه و فداکارانه عمل می کند و اوضاع زندگیمان را بهتر می کند. طبیعتا این فاجعه است.
برای داشتن ازدواج موفق باید به طور جدی از موقعیت کودک خارج شویم، و در جایگاه والد قرار بگیریم. باید آن ادمی باشیم که مشتاقانه نیازهای دیگران را به نیازهای خود ترجیح می دهد. باید یک درس دیگر هم بگیریم. وقتیبچه ای به پدر یا مادرش می گوید : از تو بدم می آید، پدر و مادر به طور غیرارادی هاج و واج و شوکه نمی شوند یا تهدید نمی کنند که از آن خانه می روند و دیگر برنمی گردند ، چون می دانند این حرف چکیده یک پژوهش عمیقا سنجیده درباره ی وضعیت آن رابطه نیست. علت این حرف ممکن است گرسنگی باشد یا گم شدن یک قطعه مهم از لگو و یا… . والدین خوب یاد می گیرند که عین کلمات بچه را جدی نگیرند، بلکه به حرفی که می خواهند بزند، ولی نمی داند چطور بیان کند گوش دهند. برای ما فوق العاده دشوار است که همین کار را با شریک زندگی مان بکنیم. یعنی آنچه را که واقعا مد نظر آنهاست بشنویم، نه این که به آنچه می گویند پاسخ دهیم ، آن هم با خشم.
5-وقتی آماده سرپرستی هستیم
آدم رمانتیک به طور غیرارادی نگاهی احساسی به ازدواج دارد. اما آنچه عملا زوجین در طول زندگی خود به آن می رسند بیشتر شبیه سازوکار یک کسب و کار کوچک است. باید سیاهه ی وظایف بنویسند ، نظافت کنند، رانندگی کنند، آشپزی کنند، وسایل را تعمیر کنند، اختلاف را برطرف کنند و بودجه بندی کنند. هیچ کدام از این فعالیت ها در ترتیبات فعلی جامعه جاذبه ای ندارد. بنابراین کسانی که مجبور به انجام این کارها باشند به احتمال زیاد ناراحت می شوند و احساس می کنند اشتباهی در زندگی شان صورت گرفته که مجبور شده اند اینقدر خودشان را درگیر این مسائل کنند. و با این حال، آنچه واقعا رمانتیک است و منجر به عشق و حفظ آن می شود همین کارهاست. این کارها را باید سنگ بنای یک ازدواج موفق دانست و همه افتخاری که سایر فعالیت ها ، مثل کوهنوردی یا مسابقات اتومبیل رانی، در جامعه دارند باید نصیب این قبیل از امور شود.
6-وقتی آماده یادگیری هستیم و آن را می پذیریم
وقتی آماده ازدواج هستیم که می پذیریم شریک زندگی ما در برخی زمینه های بسیار مهم از ما عاقل تر، منطقی تر، و پخته تر است. باید با کمال میل از او یاد بگیریم. باید تحمل این را داشته باشیم که نکاتی را به ما گوشزد کند. و در موارد خاصی او را معلم و خودمان را شاگرد بدانیم. در عین حال، باید آماده باشیم تا در موارد خاصی نقش معلم را برای او ایفا کنیم و مثل معلم های خوب، سر او داد نزنیم، عصبانی نشویم یا انتظار نداشته باشیم که خودش همه چیز را بداند.ازدواج را باید فرآیند تعلیم و تربیت دوطرفه دانست.
7-وقتی می فهمیم آنقدرها هم سازگار نیستیم
در دیدگاه رمانتیک نسبت به ازدواج تاکید می شود که آدم مناسب کسی است که سلیقه اش، علائقش و دیدگاه های کلی اش نسبت به زندگی مثل خود ماست. شاید این موضوع در کوتاه مدت صدق کند، اما در طولانی مدت صحت این امر به شدت رنگ می بازد، زیرا ناگزیر اختلافاتی پیدا می شود. شخصی که واقعا برای ما مناسب ترین است کسی نیست که هم سلیقه ما باشد، بلکه کسی است که بتواند درباره این اختلاف سلیقه ها هوشمندانه و عاقلانه گفتگو کند. به جای تصور فردی که ما را تکمیل کند، ظرفیت تحمل تفاوت ها نشانه ی واقعی یک شخص مناسب است . سازگاری محصول عشق است، نه پیش شرط آن.
8-وقتی درک کنیم روابط جنسی و عشق، در عین حال، هم به یکدیگر متعلق هستند و هم نیستند.
در دیدگاه رمانتیک انتظار می رود عشق و روابط جنسی هم راستا باشند. اما در واقعیت، بیش از چند ماه ، یا در بهترین حالت، یک تا دو سال ، اینطور نمی ماند. این تقصیر کسی نیست. زیرا ازدواج در بر گیرنده وظایف و نگرانی های اساسی دیگری هم هست( مثل هم صحبتی، سرپرستی، پرورش نسل بعدی)، و روابط جنسی در این میانه فدا می شوند. وقتی آماده ازدواج هستیم که اهمیت و اضطرار روابط جنسی تا حدی برایمان کم شود و در عوض به امور متعالی بپردازیم.
بنابراین هر دو طرف باید کاملا بدانند که ازدواج صرفا به معنای رابطه جنسی نیست و باید از همان ابتدا برای چالش انگیزترین موضوعی که به لحاظ آماری برایشان رخ می دهد برنامه ریزی کنند: این که یکی از طرفین سر و گوشش بجنبد. کسی کاملا آماده ازدواج است که بتواند وقتی به او خیانت می شود یا خودش خیانت می کند رفتار سنجیده و معقولانه ای داشته باشد. دیدگاه خام و نابالغ نسبت به خیانت این است که رابطه جنسی نباید بخشی از عشق باشد چون زودگذر و بی معناست، مثل تنیس بازی کردن. دو نفر آدم نباید سعی کنند مالک بدن یکدیگر باشند. این روابط فقط برای سرگرمی است . پس شریک زندگی آدم نباید به این مسائل خیلی اهمیت بدهد.
اما این یعنی نادیده گرفتن عمدی اصول تغییرناپذیر طبیعت انسان. هیچ کس نمی تواند قربانی روابط جنسی نامشروع باشد و احساس نکند که تا عمق وجودش کمبود دارد و تحقیر شده است. این افراد هرگز نمی توانند با آن کنار بیایند.البته هیچ معنایی ندارد، ولی موضوع این نیست. فرد خیانتکار باید در برابر میل به برقرای رابطه جنسی با دیگران مقاومت کند و به شریک زندگی اش احترام بگذارد. د
کلام آخر
ما پذیرفته ایم که واقعا خوب است قبل از بچه دار شدن در کلاس های خاصی حضور پیدا کنیم ولی هنوز حضور در کلاس های قبل از ازدواج مورد قبول همگان نیست و نتیجه اش را هم همه می توانند ببینند . اکثر افراد سعی می کنند بدون آنکه حداقل حمایت لازم را دریافت کنند کاری بسیار دشوار را انجام دهند . عجیب نیست که بیشتر وقت ها موفق نمی شوند. وقت آن است که یاد بگیریم ازدواج را مثل اسکی روی یخ یا نواختن ویلون تمرین کنیم –دو فعالیتی که از ازدواج پیچیده تر نیستند و به آن اندازه نیاز به دوره های آموزشی نظام مند ندارند. در این زمینه مهم توصیه می شود از یک درمانگر بالینی یا روانشناس باتجربه کمک بگیرید.