سلام ممنون از همراهی شما. این بی احساسی همسرتون حتما دلایل ریشه ای دارد ، بسیاری از زوج ین بعد از ازدواج فکر می کنند که همیشه عشق رمانتیکی که اول رابطه داشته اند به همان شکل سال ها باید ادامه داشته باشد و اگر کمی از شدت آن کم شود، حتما خطری رابطه را تهدید می کند ، زن یا مردی که این تفکر غیر منطقی را داشته باشند با کوچکترین سردی در رابطه احساس خطر و طرد شدگی می کنند ، پس بهتره انتظارات منطقی داشته باشید و جهت حل مشکل سعی کنید حتما با هم گفتگو کنید، از طرف دیگر رفتارهای خود شما نیز ممکنه که باعث سردی در رابطه بشود ، برای درمان حتما از زوج درمانگر ( مشاور خانواده، روانشناس خانواده) کمک بگیرید
سمیرا
2 سالها قبل
سلام خسته نباشید من نسبت به شوهرم بی اعتماد هستم که دلیل دارد و خطای شوهرمو با چشم دیدم و اون کاری نمیکنه که اعتماد من رو به دست بیاره اصلا به فکر خونه و بچه ها نیست فقط میره سرکار و میاد فکر میکنه وظیفه شوهر فقط همینه پیش مشاوره هم نمیاد بااینکه من توی زندگی با اون از خیلی چیزها گذشتم و با مشکلاتش کنار اومدم اما مدام سر ناسازگاری داره به نظر شما من چه کنم ؟ دوست هم ندارم به خاطر بچه ها ازش جدا بشم و اصلا حس خوبی بهش ندارم
سلام بهتره که شما برای ادامه زندگی مشترک بیشتر به خوبی های همسرت توجه کنی و از انجاییکه کار برایش معنی توجه به خانواده را می دهد ، شما از همسرت بخاطر تلاش برای امرار معاش تشکر کنید هر چند که میدونم که نظر عاطفی برای شما کم می گذارد ، با این وجود این رفتارها را ادامه دهید تا بتوانید خس خوبی ایجاد کنید و دیگر اینکه با پذیرش شرایط سعی کنید به مثبت های زندگی بیشتر فکر کتید و بعد از اینکه همسرت آروم تر شد خود شما با مشاوره خانواده مشورت داشته باشید
Ali
2 سالها قبل
سلام روز بخیر
ببخشید من یه مشکل کوچیک
با دوست دخترم اونم اینه که من زیاد ابراز علاقه کردم یعنی من یه تایمی با ایشون کات کردم به خاطر درس و حالتی که باعث میشد تمرکزم بهم بریزه
بعد دوباره باهم اوکی شدیم من اومدم که دیگه خیلی کندتر از قبل ابراز علاقه کنم ولی نشد و اشتباه کردم و شاید هر روز یا یع روز درمیون این کار میکنم حالا با استوری یا هر کاری برعکس اون که اصلا همچین کاری نمیکنه و خیلی کمه خییلی و من یه جا خوندم که اگه زیاد انجام بشه تاثیر نداره من حس میکنم زیاد انجام شده و چیکار کنم بنظرتون
سلام دوست عزیز
داشتن تعادل در رفتار ها و اعمال بسیار مهم و ضروریست ، زیاده روی در هرکاری ، اشتباه است.حتی رفتار هایی که کاملا صحیح هستند نیز با زیاده روی ، کاملا غلط و نادرست می شوند.در مورد عشق و محبت نیز مصداق دارد.همان گونه که بی تفاوت بودن و به تعبیر عامیانه عاطفه نداشتن، رفتاری مقبول نیست، گاهی محبت شدید به رفتاری مرضی تبدیل می شود.اگر کسی را به شدت دوست دارید تا حدی که زندگی بدون او برای تان قابل تصور نیست، توصیه میکنیم مراقب و آینده نگر باشید.خیلی خوب بودن و شدت محبت می تواند نشانه ای نگران کننده باشد که نادیده گرفتن آن آسیب زا خواهدبود، در هر نوع محبت، دوستی، عشق و علاقه باید فاصله ها را بشناسیم و رعایت کنیم.
Ali Ghaderi
2 سالها قبل
سلام حدود ۲ ساله ازدواج کردم . صاحب یک فرزند هستم . زنم هم از لحاظ اجتماعی و هم از لحاظ خانه داری خیلی ظعیف هست . به امید اینکه روزی از همه لحاظ پخته بشه خیلی سعی کردم مدارا کنم ولی نشد که نشد . . بعدش متاسفانه ۴ پیش متوجه شدن زنم داره به من خیانت میکنه الان خیلی داغون هستم نمیدونم این موضوع را با کی در میان بزارم . نمیتونم تصمیم بگیرم . اصلام باورم نمیشد که زنم بهم خیانت کنه . خواهشا کمکم کنید .
سلام دوست عزیز
فقط مراقب باشید که عکس العمل بیش از حد یا هر کاری که بعدا از آن پشیمان شوید را انجام ندهید.اول از همه، در رسانه های اجتماعی یا جاهای دیگر این موضوع را “عمومی” نکنید. این نوع رفتار تهاجمی می تواند خسارت زیادی به شما، بچه هایتان و دیگر اعضای خانواده اعمال کند. در عوض، با دوستان حامی و اعضای خانواده که می توانند بدون قضاوت گوش کنند، صحبت کنید.با این حال بهتر است به یک مشاوره خانواده مراجعه کنید که می تواند گوش دهد و پشتیبانی و مشاوره عینی را فراهم کند. بر خلاف دوستان و خانواده، یک درمانگر برای حفظ رابطه تلاش نمی کند بلکه به احساس سلامتی و خوشبختی شما فکر می کند؛ به همین دلیل شما را به سوی بهترین تصمیمات ممکن هدایت خواهد کرد.
سپیده پاشاکی
2 سالها قبل
سلام با شوهرم خیلی بحث دارم و اون خیلی زورگوعه تمام خرجو مخارج با منه حتی رهن خونه ،اما هر وقت اراده میکنه میره مثلا داداشش زنگ میزنه بریم تبریز کار دارم اونم میره بدون اینکه رضایت منو بگیره دوماهه خیلی دیگع بحث داریم هر کاری میکنم بره مشاوره میگه نه .من خیلی کم آوردم خیلی افسردگی شدیدی دارم همش ب همه میپرم
اولین گام برای درک این رفتار همسر این است که مطمئن شده باشید که بیتوجهی همسرتان به دلیل شرایط پیش آمده نا مرتبط با شما نیست.در درمان بی توجهی همسر باید به ریشه ها و علت های اصلی آن بپردازید. سعی کنید کنترل امور زندگی را به دست بگیرید و متوجه شوید چه چیزی جرقه این بی توجهی را روشن کرده است!برای ایجاد آرامش و نشاط در خود، از افکاری که مولد اندوه و سوء تفاهم و اضطراب یا توهمِ بی عدالتی و توهم قربانی بودن هستند، به طور جدی اجتناب کنید.بهترین راه برای خلاصی از این وضعیت، گفتگو کردن با همسر است. گفتگو با همسر بیتفاوت برای اغلب زن یا شوهرهای طرد شده کار آسانی نیست. با یک مشاور خانواده در تماس باشید تا به شما کمک کند.
Zahra
2 سالها قبل
سلام من دوسال هست که عقدم
همسرم پرخاشگر و دست بزن داره لطفا راهنماییم کنید
سلام دوست عزیز دلایل بسیاری وجود دارد که چرا همسر شما با شما بد رفتاری می کند و بی هیچ دلیل از شما عصبانی می شود. برخی از این دلایل مربوط به مسائل روحی و فیزیکی اساسی هستند که مورد توجه قرار نمی گیرند و برخی عوامل دیگر محیطی هستند.به این فکر کنید که آیا نقشی در تحریک این پرخاشگری و دست بزن دارید یا خیر؟ این جا با خودت صادق باشید.سعی کنید عصبانیت همسرتان را کنترل کنید. اول از همه، بر تلاش برای تغییر او تمرکز نکنید، چون نمی توانید. فقط خودش می تواند. تنها کاری که می توانید انجام دهید کنترل این است که چگونه نسبت به او واکنش نشان دهید و در پایان کار چه کاری برای شما انجام می دهد. میتوانید از یک مشاوره ازدواج کمک بگیرید. متخصص در مشاوره ازدواج توانایی سنجش و شناخت تفاوت های شخصیتی طرفین را دارد و سعی می کند که آنها را از این تفاوت ها آگاه کند.
علی
2 سالها قبل
کدام درمان برای افسردگی خویی مقاوم به دارو موثرتراست؟
سلام دوست عزیز باید ریشه و علت افسردگی خود را پیدا کنید. برای همین تا میتوانید اطلاعات خود را دربارهی افسردگی و درمان آن گسترش بدهید. روش و گزینههای مختلف درمانی را به طور دقیق بررسی نمایید. باید مشخص شود که ریشهی افسردگیتان چیست.شدت افسردگی نیز در تشخیص نوع درمان بسیار مهم است. هر چقدر شدت افسردگی بیشتر باشد، باید دقت و پیگیری بیشتری برای بهبودی کامل داشته باشید. علت افسردگی برای افراد مختلف باهم متفاوت است، پس روش درمان نیز برای شان متفاوت خواهد بود. درمان و روشی کلی برای بهبود افسردگی وجود ندارد. بنا به تفاوتهایی که هر فرد با دیگری دارد، روش درمان مناسب نیز متفاوت است.
نرگس
2 سالها قبل
سلام
من اصفهانیم و همسرم ترک هستن و تقریبا یک سال و نیم هست عقدیم
طرز فکر ها و فرهنگ ها کانلا متفاوته و اصلا شوهرم حرفای منا قبول نمیکنه و درک نمیکنه
حالا اطرافش میبینه برخورد های خانواده ها رو با خانوادم اصن خوب نیس و هر سری ی بهونه که چرا اینحا فلان کردن و اونجا فلان کردن
منم بدم میاد و ناراحت میشم بدم نیاد بخواد منا هی از خانوادم دور کنه و جدا
من خودمم بعضی رفتار خانواده اون اذیتم میکته ولی کنار میام
من حتی سر این که به خانوادم چیز گفت و گفت یا من یا خانوادت ۳ماه قهر کردم و میخولستم طلاق بگیرم ولی تحت شرایطی برگشتم
این که کلا وقتی حرف میزنیم هرچی هم ی چیزا توضیح بدیم قبول نمیکنه و فقط رو حرف خودش پافشاری میکنه و تو حرفاشم میگه که به حرفا من اعتماد نداره اذیتم میکنه
چیکار کنم اتقدر ببخشید زبون نفهم نباشه
بفهمه
فقط فک نکنه طرز فکر و حرفا خودش درسته
سلام دوست عزیز شما دو نفر با فرهنگ متفاوت هستید و حرف مشترک ندارید. پیام ها و برداشت های شما از حرفایی که بهم میزنید اشتباه است.مهارت خوب گوش دادن در شما زوج عزیز ضعیف است. باید یاد بگیرد خوب حرفهای همدیگز را بفهمید و باهم همدل باشید و ذهن خوانی نکنید.
توصیه من به شما دوست عزیز این است که باید خودتان شنونده خوبی باشید. وقتی کَل کَل می کنید و مدام می خواهید با شوهرتان بحث کنید شما در برابر او ایستاده اید نه در کنارش. بنابراین یکی از بهترین راه ها برای اینکه همسرتان مطیع شما باشد این است که با او صمیمی شوید، یعنی او بتواند با شما خوب حرف بزند بدون انکه مورد سرزنش و تحقیر قرار بگیرد. بنابراین راه اصلی و نجات برای حرف گوش شدن همسرتان این است که اول همسرتان را بشناسید ،دوم شنونده خوبی باشید، سوم به او اجازه ی نفوذ دهید. حتما از یک مشاوره ازدواج کمک بگیربد
Zahra
2 سالها قبل
سلام من یه دخترم و خانوادم طرز فکرشون امروزی نیست واصلا بامن هم خونی نداره و مشکلات زیادی باهم دیگه داریم و اینکه هر اتفاقی هم بی افته اصلا نمیتونم از خودم دفاع کنم دهنم بسته میشه حرف دلمو نمیتونم بزنم و خیلی مشکلات دیگه زیادن میشه راهنماییم کنید چه مشاوری برم خیلی ممنون
سلام دوست عزیز شما متوانید از مشاوره فردی کمک بگیرید. درصورت تمایل می توانید با 22383846- 021 تماس بگیرید و یا از خدمات آنلاین و تلفنی نیز بهره مند شوید.
aram
2 سالها قبل
سلام من ۳۹ سالمه و مدرک تحصیلیم یک فوق دیپلم و یک لیسانس در رشته منیط زیست هست.دوره های آموزشی مختلف دو هم گذروندم و الان توی آزمایشگاه استاندارد کار میکنم.بعد از بررسی و گذشت یک سال و نیم به یکی از همکارهام که دکترای شیمی داره و دانشگاه هم تدریس میکنه علاقمند شدم.ولی نمیدونم چطور باید بهش پیشنهاد بدم که تو محیط کار لطمه نبینیم و آیا اصلا کار درستی هست یا نه.ایشون تحصیلاتشون رو خارج از کشور گذروندن و من دانشگاه آزاد و پیام نور تحصیلات دانشگاهیم رو انجام دادم.لطفا من رو راهنمایی کنید.ممنون
سلام دوست عزیز
قبل از هر کاری باید به شناخت خوبی از فرد مورد نظر خود رسیده باشید. روحیات، علایق، اهداف، باورها و ارزش ها و شخصیت دختر مورد نظر و خانواده او را باید بشناسید و با خود و خانواده تان مقایسه کنید.
ابراز علاقه به کسی که دوستش دارید کاری نیست که بدون هیچ زحمتی انجام شود. شما ریسک میکنید و رازتان را آشکار میکنید؛ برای ریسککردن هم باید از ناحیهی امنتان خارج بشوید.پس نگذارید سختی و ترس مانعتان شود، اینها بخشی از فرایند است.
هر دوی شما تحصیل کرده هستید اینکه صرفا شما لیسانس دارید ایشون دکترا نمیتواند مشکل ایجاد کند مگر اینکه این مورد برای ایشان اهمیت داشته باشد.
سهیلا
2 سالها قبل
سلام
روزتون بخیر
من شاغل هستم و سنم ۲۷ سال هست تو محل کارم وقتی که قرار هستش با تلفن صحبت کنم استرس می گیرم و اصلا نمیتونم صحبتم ادامه بدم ، و بعدش خیلی خجالت میکشم و ناراحت از اینکه نتونستم استرسم کنترل کنم.
سلام دوست عزیز
قبل از هر چیز، باید سطح اضطرابتان را تعیین کنید. تعیین دقیق عاملی که این نوع اضطراب را به وجود میآورد بسیار مهم است. اگر میزان اضطرابتان از سطح معینی بالاتر باشد، باید بهدنبال روشهایی برای کاهش اضطراب خود باشید.
اگر هنگام صحبت کردن ناخودآگاه مضطرب و عصبی میشوید در واقع ذهنتان تمایل شدیدی به خودگویی منفی پیدا میکند. شما مدام جملات منفی را با خود تکرار میکنید. خودگویی منفی یکی از مشکلات جدی افراد است و اصلا نباید آن را دستکم گرفت.
chiman
2 سالها قبل
سلام و روز بخیر برای تستهای نوروفید بک امکان انجام مجازی وجود داره یا خیر؟
سلام دوست عزیز
خیر حتما باید بصورت حضوری انجام شود.
فاطی
2 سالها قبل
سلام من باپسری اشنا شدم که ۳۲سالشن و ۱۵سال اختلاف سنی داریم ولی از لحاظ فکری ایشون کاملا شبیه منه و بین حرفامون و هدفامون این تفاوت اصن مشخص نیست ایشون کاملا روشنفکره و پخته و منم ادمی. هستم ک نمتونم با پسرای سن پایین کنار بیام و ما بهم علاقه داریم و ایشون پسر خانواده دوست و شخصیت کاملی داره ولی خواستم بدونم این اختلاف سن ک مشکلی تا الان ب وجود نیاورده بعد تا میتونه مشکل ساز بشه یا نه درضمن ایشون فامیل هستن و ما چندین ساله همو میشناسیم و از شخصیت ایشون آگاهم الان تنها مشکلم اختلاف سنیمونه ایا بعدا مشکل سازع؟
سلام دوست عزیز
تفاوت سنی مشکلی ایجاد نمیکند به شرط اینکه دو طرف در یک پختگی عاطفی و روانی قرار داشته باشند.
اما با توجه به سن شما لازمه بیشتر تامل کنید. چون 17 سالگی سنی هست که رغبت ها ناپایدار است. بهتره چند سالی صبر کنید و بعد تصمیم درست بگیرید.
یاس خدادادی
2 سالها قبل
سلام خسته نباشید.همسر من خیلی وابسته خانوادشه مخصوصا خواهر و مادرشون.ما توی یک ساختمان زندگی میکنیم و همسرم اغلب اوقات خونه مادرشه.زمانی که من نیستم همش اونجاست و با خواهر و مادرش نششستن و صحبت کردن و دوست داره.من هم هرچی محیت میکنم بهش اون مثل من محبت نمیکنه و همین که نیاز های خوراک و پوشاکم و خیلی کم تامین میکنه فکرمیکنه محبت کرده بهم.چیکارکنم انقدری که به مادرو خواهرش وابستس به من و زندگیمون دلبسته بشه؟
سلام دوست عزیز در کاهش وابستگی های فرد وابسته، جر و بحث و دعوا کاملا بی فایده است و اصلا جواب نمی دهد. بهترین کار این است که با محبت و توجه بیشترمان فرد وابسته را بیش از پیش به سمت خودمان جذب کنیم. ارتباط صمیمانه ای را با همسرتان برقرار کنید به طوری که حرفهایش را نزد شما بزند و احتیاج به کسی برای شنیدن حرفهایش نداشته باشد و احساس نزدیکی بیشتری با شما بکند.
ممکن است همسر شما دچار اختلال شخصیت وابسته باشد. برای تشخیص این مسأله و کسب اطمینان بهتر است باهم در جلسات رواندرمانی شرکت کنید. شما به عنوان همسر چنین مردی، باید بدانید برخورد با شخصیت وابسته چگونه باید باشد.
بدگویی از خانواده همسرتان موجب سلب اعتماد شوهرتان به شما می شود اما به خاطر داشته باشید به وابستگی شوهرتان با خانواده اش بیش از اندازه حساسیت نشان ندهید زیرا ممکن است این وابستگی طبیعی باشد.
سلام دوست و همراه عزیز گروه همراه
بله چرا نشه به شما کمک کرد؟
ما و همکارانمان بارها با این جمله مواجه شدیم و تونستیم کمک کنیم این فکر از بین برود و یا حداقل کمتر بشود. لطفا در اولین فرصت با یک مشاوره تماس بگیرید تا علت افسردگی شما ریشه یابی شود. 021-22383846 09128031540
در این مدت زمان لطفا کاری نکنید که پشیمان بشوید
نفس
2 سالها قبل
سلام من ۲۵ ساله ازدواج کردم شوهرم از اول عصبی وبدخلق بود البته سخت تلاش میکنه وبه خانواده فقط از لحاظ خورد و خوراک اهمیت بیشتر می دهد تا از نظر عاطفی به نظر او همینکه به خوراک و مسکن ویا مسائل پزشکی ما می رسه کافیه و محبت همین ها هست و کوچکترین محبت و عاطفه نه به من کنه دخترانم نشون نمیده
بهانه گیر ودمدمی مزاج هست حالا بماند که به خاطر همین مسائل دخترانم یا خودم از نظر مساُل روحی دچار افسردگی متوسط وشدید شدیم
یک دخترم دانشجو در ترکیه هست دختر دیگرم متاسفانه از لحاظ روحی مسائد نبود رفت ترکیه واسه امتحان دادن ولی نتونست امتحان بده برگشت
شوهرم از نظر اخلاقی واعتقادی با دخترهام مخصوصا با دختر کوچیکم اختلاف و گاهی جر وبحث میکنه واین بگو مگوها دیگه دخترم را تا مرز جنون و دیوانگی کشونده
واقعا بین طلاق وموندن گیر کردم ومن از ی طرف واقعا دلم به حال شوهرم میسوزه که خیلی تلاش کرد و سختی کشیده با اینکه من به گل از کارها و حرفها و طعنه هاش به ستوه اومدم واز طرفی به حال دخترم که میگم اگه جدا بشیم شاید از نظر روحی راحت بتونم بهش برسم
واقعا درمانده ام نمیدونم واقعا طلاق بهترین راه حل واولین وآخرین راه حل برای من هست
یا چاره چیست
لطفا کمکم کنید البته من در زندگی مشترک حتی با دخترانم هم اصلا احساس خوشبختی و خوشی نکردم گرچه شاید هرکدام از ما در گنار هم طعم خوش زندگی را نچشیدیم ولز با این حال خیلی خودمو به آب وآتیش میزنم تا زندگی نرمالی داشته باشیم ولی دیر تاب وتوان زندگی را ندارم وفقظ از خدا آرزوی مرگ میکنم
اگه شوهرم صحبت بکنه تنها قربانی زندگی خودشو میدونه واینکه اصلا کوچکترین بدخلقی و عصبانیت را در خودش نمی بینه
لطفا کمکم کنید تا تصمیم درستی بگیرم
سلام دوست عزیز دلایل بسیاری وجود دارد که چرا همسر شما با شما بد رفتاری می کند و عصبانی می شود. برخی از این دلایل مربوط به مسائل روحی و فیزیکی اساسی هستند که مورد توجه قرار نمی گیرند و برخی عوامل دیگر محیطی هستند. ابتدا باید مشکل همسرتان ریشه یابی شود. در صورتی که میتوانید ایشون را متقاعد کنید که با مشاوره صحبت کنند.
همسر شما فکر میکند با تامین نیازهای مادی تمام نیاز های شما را برطرف کرده است در واقع کار برایش معنی توجه به خانواده را می دهد ، شما از همسرت بخاطر تلاش برای امرار معاش تشکر کنید هر چند که میدونم که نظر عاطفی برای شما کم می گذارد ، با این وجود این رفتارها را ادامه دهید تا بتوانید حس خوبی ایجاد کنید. حتما قیل از تصمیم با یک مشاوره خانواده صحبت کنید تا تصمیمی نگیرید که بعدا پشیمان شوید.021-22383846 09128031540
زهرا
2 سالها قبل
سلام وقتتون بخیر باشه
ببخشید من دوست پسر دارم ک حدودا ۷ماه همدیگه دوستیم مادر پدر و خانواده من ادم های مذهبی هستند و به تازگی فهمیدند ک من با کسی دوستم
اونا به من اجازه خروج از خونرو نمیدن و الان حدود دو ماهه تو خونه زندانم
مامانم دائم گریه میکنه و از من نا امید شده هرچیم باهاش حرف میزنم میگه تو قران نگفته 😭تو با کسی دوست باشی من واقعا نمیدونم چیکار کنم از از طرفی دوس پسرمو دوست دارم
و نمیتونم مجبورش کنم ک بیاد خواستگاریم
هم ازین خونه موندن و حبس شدن تو اتاقم افسرده شدم
از طرفی ام نمیخوام مادرو پدرم انقدر عذاب بکشن
سلام دوست عزیز
با دوست خود صحبت کنید و شرایط را توضیح دهید و برای مدتی ارتباط خود را کمرنگ تر کنید تا مادر شما آرامش خود را بدست بیاورند. و کم کم در این مورد صحبت کنید.حرف های شما و نگرانی های مادرتان قابل درک است و مادر شما ممکن است فکر کند که رابطه شما سالم نیست و آسیب به همراه دارد و با توجه به اینکه مادر شما، شناخت کافی از دوست شما ندارد.
هرچند که سن و سال شما نیز موضوع بسیار مهمی است. در هر صورت قبل از هر چیز باید شناخت کافی از فرد موردنظرتان داشته باشید. این شناخت نیز باید براساس منطق و اطلاعات صحیح باشد.
Samira
2 سالها قبل
سلام
من با همسرم روابط خیلی خوبی دارم و همیشه احترامش را نگه می دارم اما ایشون به من فحش میدهند تهدید به کتک میکنن هر وقت با خانواده ی من میخوایم جایی بریم بهانه میاره در صورتیکه همه خانواده من دوستش دارن و وقتی میاد اینجا کلی حرف میزنه و میخنده ولی برای خانواده خودش جونش را هم فدا میکنه
پدر و مادرش ۲بار طلاق گرفتن و بهم پیوستن و کارهایی میکنه که رضایت اونا را جلب کنه و من براش مهم نیستم پدرشون مشکل اعصاب دارن ودر گودکی بچه ها را تهدید میکردن ک با تبر میکشن
الانم قهر کرده
چرا چون که من کمک نکردم ب مامانش و رفتم لباس های اونرا اتوکردم
دم خونه مون منو زده و اون روز هم یک عالم فحشم داد
بعد میگه برو مشاوره تو مشکل داری
سلام دوست عزیز
دلایل بسیار زیادی برای این رفتار همسرتان وجود دارد ،برخی از این دلایل مربوط به مسائل روحی و فیزیکی اساسی هستند که مورد توجه قرار نمی گیرند و برخی عوامل دیگر محیطی هستند. ابتدا باید مشکل همسرتان ریشه یابی شود. مطمئن شوید كه مشكل ساز اصلی خودتان نیستید. باید یقین كنید كه اشتباه نمی كنید. سپس می توانید مطمئن باشید كه علت ناسزا گفتن و عصبانت همسرتان، ریشه در مشكلات خودش دارد و رفتار شما سبب پرخاشگری وی نیستید. در صورتی که میتوانید ایشون را متقاعد کنید که هر دو باهم با مشاوره خانواده صحبت کنید. در غیر این صورت با مشاوره ما در تماس باشید تا مشکل شما را به طور کامل ریشه یابی کنند.021-22383846 09128031540
سحر
2 سالها قبل
سلام خسته نباشید ببخشید منو دوستام رشتمون کامپیوتره و سال دهم رو که تا نصفه خوندیم مدارس مجازی شد و یازدهم رو هم ب صورت مجازی گذروندیم بعد دوستام امسال رو نمیخوان بخونن میگن که چون مجازیه هیچی نمیفهمیم الکی وقت صرف نکنیم و باشه سال بعد میخونیم تا از لذت مدرسه حضوری هم بی بهره نباشیم و میگن که امسال و اگه نخونیم وقتمون و صرف کارای دیگ میکنیم و کلاسای مفید میریم ولی نظر من اینه که نباید اینکارو بکنیم چون یک سال از هم سن و سالای خودمون عقب میمونیم و لذت مدرسه حضوری ارزش این و نداره لطفا میشه راهنمایی کنید ممنونتون میشم
سلام دوست عزیز
شما در کنار مدرسه آنلاین میتونید کلاس های اموزشی مفید هم برید و در حالا حاضر اینترنت فضای بسیار مناسبی رو برای علاقه مندان به همه حوزه ها خصوصا رشته های کامپیوتر فراهم کرده. کلاس و فیلم های اموزشی زیادی در سطح فضایی مجازی وجود دارند که میتونن بهتون کمک کنن. از کسی که توی رشته خودتون موفق هست کمک بگیرید که شما رو راهنمایی کنن در کنارش به تحصیلتون هم ادامه بدید و زمان رو از دست ندید.موفق باشید
حسین علی
2 سالها قبل
سلام
خیلی زود اعصبانی میشم خیلی چیزهای الکی به زهنم میچرخه اصلا خسته شدم از زنده بودن یک راه خوب بی زحمت معرفی کنین مرسی
سلام دوست عزیز
علت عصبانیت و خشم و همچنین نشخوار های ذهنی شما باید به صورت کامل مورد بررسی قرار بگیرند و ریشه یابی شوند.دلالیل زیادی وجود دارند که میتوانند موجب این مشکل شوند. با مشاورین ما در تماس باشید و ضمن دریافت مشاوره پاسخگوی تمامی سوالات شما نیز باشند021-22383846
احمدحصاری
2 سالها قبل
سلام من برادرم 16سالشه. الان حدود یکماه هست ک وسواس شدید گرفته بطوریکه هرکاری شو چندبار تکرارمیکنه
حدود یکماه بعلت بیماربودن پدر، مجبورشد که بره مغازه پدرم. قبل ازون فقط توی خونه بود و جایی نمیرفت و همه چیش درست بود
الان یطوری شده ک واقعا روی اعصابه و توی هرکاری وامیمونه و نمیدونه چکارکنه و باید بهش بگیم
توروخدا کمکم کنید
سلام دوست عزیز
ابتدا باید مشکل برادر شما ریشه یابی شود و علت مشخص شود با توجه به اینکه سن برادر شما نیز بسیار حساس هست باید به روانشناس مراجعه کند. 021-22383846 09128031540
سلام دوست عزیز
این موضوع به عوامل مختلف بستگی دارد.در صورت نیاز به بررسی با مشاورین ما در تماس باشید021-22383846 09128031540
مینا
2 سالها قبل
با سلام و خسته نباشید
من نزدیکه سه ساله از وقتی نامزدم فوت شده روز. به روز اوضاع روانیم خراب تر میشه، همچنین بیخوابی های شدید که تا سه روز. نمیتونم بخوابم مگه قرص الپرازولام که دکتر داد بخورم سردرد های شدید دارم وقتی یاد بچگیم میوفتم شوک عصبی شدید بهم وارد میشه چون تو. ۵ سالگی مامانم از عمد سماور اب جوش رو ریخت رو. بدم بعد چند وقت بابام رفت و سالی یکی یا دوبار بهم سر میزنه میشه گفت تک فرزندم و خواهرم تو نوجوونی از خونه فرار کرد مامانم اون زمان مشکل عصبی داشت و مثل یه برده باهام رفتار میکرد الان دیگه نمیتونم هیچ حسی داشته باشم انگیزه ای ندارم مخصوصا وقتی یاد بچگیم میوفتم دلم میخواد یبارم که شده با خانوادم دور هم غذا بخورم اون موقع هرروز بدنم کبود بود چه با شلنگ چه دسته مگس کش حتی حموم تاریکم زندانیم میکرد الان یه سال ترک تحصیل کرد و دوباره برگشتم ولی نمیتونم ادامه بدم انگیزه ای ندارم
چیکار کنم دکتر؟؟ لطفا یه راه چاره جلوم بزار…
سلام دوست عزیز
شما درد های روانی زیادی را متحمل شده اید و این رنج ها و از دست دادن تنها عشقتون که برای شما رنج مضاعفی شده باعث بی انگیزه گی در زندگی شما شده است ، از طرفی مغز شما عادت کرده که فقط سختی ها ، فقدان ها و دردها را برجسته کند و فیلتر مثبت بینی هم دارید یعنی جنبه های خوب را دیگه اجازه نمیدهد که شما ببینید ، برای تغییر دیدگاهتون حتما از بک روانکاو کمک بگیرید و اگر امکانش نیست روان پزشک و دارو درمانی نیز بسیار کمک کننده هست
bita
2 سالها قبل
سلام من ۸ ساله ازدواج کردم با همسرم ۱۵ سال اختلاف سن دارم روز به روز مشکلات و اختلاف نظرامون بیشتر میشه به جایی رسیدیم که نه دیگه دوستش دارم نه حرمت و اعتمادی بینمون مونده اسیرم کرده هیچ دوستی نمیذاره دورم باشه با خانوادمم به مشکل خورده همش میخواد منو دور کنه ازشون خسته شدم از دست زورگوییاش و دو قطبی بودنش امنیت جانی و مالی هم کنارش اصلا ندارم فقط میخوام سریع تر جدا بشم ولی اون پای عمل که میرسه جا میزنه و نمیاد میشه راهنمایی کنید لطفا چیکار کنم
سلام دوست عزیر حتما به از یک مشاور خانواده کمک بگیرید همسر خود را قانع کنید که با یک مشاور صحبت تا مشکلات ریشه یابی شوند. شتاب زده رفتار نکنید.021-22383846 09128031540
گمنام
2 سالها قبل
سلام وقتتون بخیر
من و همسرم با هم زندگی خوبی داریم و تنها و بزرگترین مشکل ما خانواده ی من است.بخاطر یه سری اتفاقات شوهرم از خانوادم کینه به دل گرفته و همین باعث قطع ارتباط شده و من تنها ب دیدن آنها میرم. شوهرم هر کوتاهی خانواده ام را به روی من می آورد و من حس میکنم به من سرکوفت میزد و باعث بحث ما میشود.لطفا راهنماییم کنید
سلام
از یک مشاوره خانواده کمک بگیرد و در صورت امکان همراه با همسرتان
فرزانه*
2 سالها قبل
سلام حدود ۷سال زندگی مشترکمو شروع کردم شوهرم از سال اول زندگی سر هر بحث ومشاجره ای حرف طلاقو پیش کشیدن وطی این سالها بارها تهدید کردن که بخاطر مهریه دارن باهام زندگی میکنن الان دوماهی هست ایشون دادخواست طلاق دادن و الان دوباره گویا منصرف شدن میگن چند ماهی برو خونه پدرت تا من اروم شم من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم یک ماهی اصلا شب خونه نمیان وپدرمم میگن تا تکلبفت روشن نشده نیا خونه میشه کمکم کنید
سلام دوست عزیز
حتما از یک مشاور کمک بگیرید.برای تعیین وقت مشاوره و یا کسب اطلاعات درباره مشاوره گروه همراه تماس بگیرند. 02122383846 – 02122383568
آرزو بزرگمنش
2 سالها قبل
سلام من سه سال با همسرم زندگی میکنم صاحب یک فرزن هستم ایشون فقط شش ماه سالم بودن و اعتیاد پیدا کردن هر دفعه قول داد ترک میکنه نتونست ظاهرا قبل ازدواج هم معتاد بوده و بعد ترک کرده که باز برگشته، خلاصه سه با. کمپ رفت بازم دوباره شروع کرد هزینه های زندگی بعهده خودمه وقتی مصرف کننده حالیش نمیشه فحاشی میکنه من نگران فرزندم هستم و تمام تلاشم رو برای حفط زندگیم کردم نشد بنظرشما باید طلاق بگیرم
سلام دوست عزیز
مسئله شما نیاز به بررسی بیشتر دارد با مشاوره طلاق درتماس باشید.02122383846 – 02122383568
Nrges
2 سالها قبل
سلام
پدر من از جوونی اعتیاد داره و هرچقدر که من و مامانم تلاش کردیم که ترک کنه موفق نشدیم از نظر مالی هم اصلا وضع خوبی نداریم، چند روزی هست که پدرم ارث خانوادگیش رو گرفته و ما مجبور شدیم از محله خودمون که تقریبا بالا شهر بود بیایم و پایین شهر یک خونه بخریم که از خونه قبلی مون خیلی برزگ تر و بهتره اما مادرم به خواطر مشکلات اعتیاد بابام افسردگی داره و از وقتی وارد خونه جدید شدیم مدام میگه احساس میکنم زنگی برام پوچ و بی معنی شده، من خودم هم اضطراب شدید و افسردگی دارم و نمیدونم چطور به خانوادم کمک کنم،مدت خیلی طولانی هست که ناخودآگاه مدام به خودکشی فکر میکنم و نمیدونم باید چی کار انجام بدیم که اعتیاد پدرم زندگی من و مامانم رو خراب نکنه، من دوسال دیگه کنکور دارم و نمیدونم چطور شرایط رو کنترل کنم
سلام
ما همیشه تحت تاثیر خانواده ای که در آن بزرگ شده ایم، هستیم.رفتارهای والدین ما و اصول اخلاقی آن ها رفتار ما را نیز شکل می دهد. اعتیاد یکی از سخت ترین شرایطی است که ممکن است هر خانواده ای تجربه کند.کنار آمدن با این موضوع که پدر شما مواد مخدر مصرف می کند موضوع بسیار سختی است. شما بیشتر از دیگر افراد عادی با احساساتی نظیر ترس و ناامنی مواجه هستید. نگرانیها و ترسهای باعث میشود تا در مدرسه نیز دچار مشکلات تحصیلی شوید. تمامی این مشکلات خود تبدیل به عامل فشار دیگری شده و بیش از پیش نگرانیها را تشدید میکند. مشکل تان را با مشاور در میان بگذارید. کاری نکنید که پشیمان شوید چه بسا افرادی زیادی بودند که مشکلات شما را داشتند و توانستند به خوبی از پس همه مشکلات برایند و زندگی خوبی داشته باشند . پس روی درسهایتان تمرکز کنید و سعی کنید به اینده بهتر فکر کنید.
معصومه
2 سالها قبل
سلام من مریم متولد ۱۳۶۵ لیسانس نرمافزار همسر متولد ۱۳۶۲ کارشناسي بازرگانی شغل همسر ویزیتور شغل فعلی من خانه داری قبلا کارشناس فروش خودرو بودم ۷ سال ازدواج کردم دارای یک فرزند پسر ۲ سال نیم زندگی ما ۴ سالی هست هر چند ماه یکبار به جر و بحث های بدی کشیده می شود،مثلا از یه بحث کوچیک به سه ساعت بحث و دعوا کشیده میشه،مثلا یک نمونه دیشب به همسرم گفتم هندسفری بزار اونجا گفت چرا دستوری به من گفتی تو کیستی به من دستور میدی همین شد بحث شدید که شوهرم روم دست بلند کرد و چند تا ضربه با مشت به سرم زد؛گلدون شکست.و حرفهای زشت که همیشه موقع دعوا میزد گفت همیشه همینه،بدترین حرف که تو این ۷ سال به من نگفته بود این بود که شب عروسیمون تو پرده نداشتی و خون نیومد تو معلوم نیست قبل از من به چند نفر رابطه داشتی،وااای نمیدونید اینقدر با این حرف اینگار قلب من تو مشتش کرده و فشار میده اینقدر کریه کردم که خوابم برد از دیشب من تو اتاق هستم مگر برای سرویس بهداشتی یا غذا بیرون رفتم خانم دکتر داغونم از دیشب میخواستم به مامانش زنگ بزنم اجازه نداد گفت نباید بگی چون از مادرش خیلی می ترسه حالا موندم با این همه اندوه و غم که یکباره سرم خالی
سلام
معمولا وقتی در وضعیت عصبانیت لحظه ای هستین و به شدت احساس ناراحتی میکنید، فکر کردن قبل از اینکه کلمه ای رو به زبان بیارید، کار سختیه. اما مکث قبل از شکایت و گله به شما امکان میده ناراحتیتون رو به طور موثرتری بیان کنید.همین چند ثانیه مکث ساده به شما فرصت کافی میده تا قدم بزرگی برای حل مشکلات زندگی مشترک بردارین. این وقفه سریع ذهنی به شما کمک میکنه تا راهی مناسب تر و آرام تر برای کنترل شرایط انتخاب کنید.
نکته مهمی که در زمان دعوای زن و شوهر به کار میاد اینه که استفاده از ضمیر تو و دستوری را به حداقل برسونید.چرا که شریک زندگی شما را از حالت دفاعی خارج میکند.
متأسفانه، گاهی علت اختلاف زن و شوهر تخریب شخصیب طرف مقابله. زوجهایی که ظاهر، شخصیت و… همسرشون رو زیر سوال میبرند اغلب مشاجره های بدتری رو تجربه میکنن. و این قطعاً برای زندگی مشترک مخرب است.
واکنش شریک زندگیتون رو پیش بینی کنید. اگر قصد دارید مشکلات رو حل کنین متناسب با پیش بینی خود از عکس العمل همسرتون، نحوه بیانتون رو تغییر بدید. برای این کار لازمه نکات منفی مکالمه رو بشناسید و اونها رو تغییر بدید. در صورت امکان از مشاوره خانواده کمک بگیرید.
مهدیس
2 سالها قبل
سلام خانم دکتر من چندتا سوال داشتم من موقعی که میخوام با کسی حرف بزنم احساس میکنم بهش برخورده و ناراحت شده همیشه این مشکلو دارم و اینکه من نمیتونم کسی رو دوست داشته باشم کلا اعتمادم از بین رفته 3ماهه طلاق گرفتم دلم اصلا نمیخواد کسی رو دوست داشته باشه و اینکه خیلی چیزا بهم حرص میده ممنون میشم سوال های منو پاسخ بدید ببخشید زیاد شد
سلام
ناراحت ترین افراد در جهان کسانی هستند که به آنچه دیگران راجع به آنها فکر می کنند بیشترین اهمیت را می دهند. اگر اجازه دهید تفکر دیگران نسبت به شما تاثیر بسیار زیادی بر زندگی تان بگذارد، پتانسیل خلاقیت، فرصت ها، آزادی و شجاعت خود را از دست خواهید داد و این شما را بیمار می کند.
در واقع این ترس درونی شماست که این ذهنیت را ایجاد می نماید که دیگران از شما ناراحت شده اند و به قضاوت خود می پردازید.
اجازه ندهید افکار دیگران، مانع شادی و لذت بردن شما از زندگی شود.
یکی از مسائل مهمی که بعد از طلاق اتفاق می افتد حس ناامیدی و افسردگی و قطع ارتباط عاطفی با جنس مخالف است که زمان زیادی برای آن صرف شده است. حتما از مشاوره طلاق کمک بگیرید.
هانیه احمدی
2 سالها قبل
سلام من لیسانس روان شناسی دارم و25 سالمه. میتونم موسسه یا مرکز اموزشی تاسیس کنم؟
یا در کل با لیسانس روان شناسی چه کارهایی میتونم انجام بدم؟
Hmyd
2 سالها قبل
سلام. وقت بخیر. خواهر من دختری ۲۵ ساله هست از همون بچگی هرکاری رو که شروع میکرد تا اخر پیش نمیبرد و موفقیتی توی اون کار بدست نمیاورد و نیمه رها میکرد حتی کلاس کنکور رفت که بره دانشگاه ولی بازم نصفه ول کرد . سرهرکاری هم که میره چندماه بیشتر دوام نمیاره و میاد بیرون از اون کار. خواستگار هم که میاد به هردلیلی به هم میخوره وجورنمیشه.نمیدونم چیکار کنم که خواهرم دل به کار بده وبتونه هرتصمیمی که میگیره تااخرش بره
سلام دوست عزیز خواهرتان را قانع کنید با یک مشاوره فردی صحبت کنند تا دلیل اصلی این موضوع مشخص شود.
اما در حالت کلی ترس از شکست، خود کم بینی، توقع افراطی از خود، اطلاعات ناکافی برای انجام کار، مشخص نبودن اولویت ها، تردید داشتن، نا آشنایی با شیوه های حل مسئله، پیش داوری، ناتوانی در درک اقدام به جا و به موقع، نداشتن برنامه، ضعف در آشنایی با وظایف خود، فشار کاری بیش از اندازه و خستگی ناشی از آن، انجام فعالیتهای متنوع هم زمان، در اختیار نداشتن ابزار لازم برای کار و فعالیت، بیماری های جسمی، کمال گرایی وسواس گونه، پرخوابی و تن پروری از مهم ترین عوامل نیمه تمام گذاشتن کارها هستند، گاهی ممکن است همراهی چند علت موجب بروز مشکل شود.
فرزانه
2 سالها قبل
سلام خوب هستین من نزدیک سه ماهه عقد کردم بعضی اخلاقاشو تو آشنایی میدیم ولی زیاد اهمیت ندادم الان به مشکل برخوردم هم خسیس هست هم عصبانی میشه همه چی میگه با اینکه تحصیلکردس ولی مثل مردای قدیمی زورگو هست و برای نظر خانم اهمیتی قایل نیست و میخوام ازش طلاق بگیرم
سلام دوست عزیز
مردان زورگو و کنترل کننده، احساسات دیگران یا حتی احساسات خودشان را در نظر نمیگیرند؛ این گروه از مردان به جای آن که رابطه برایشان مهم باشند، هدف برایشان مهم است و میخواهند به هر طریقی به هدفشان برسند.زورگویی شوهر میتواند منجر به سوءاستفاده کلامی، جسمی، عاطفی یا روحی شود. در هر صورت از به مشاور خانواده کمک بگیرید و تصمیم بگیرید
مرضیه
2 سالها قبل
سلام .
با ی همسر عصبانی مغرور لجباز بددهن که دست بزن هم داره و حرف حرف خودشه چکار کنم
من رو اسیر خواسته های خودش کرده همه استقلالمو ازم گرفته هیچ استقلالی بهم نمیده
سلام دوست عزیز
ابتدا باید علت اصلی عصبانیت همسرتون ریشه یابی شود. در صورتی که قبول کردند همراه هم به مشاوره خانواده مراجعه کنید در غیر این صورت خودتان به تنهایی مشاوره بروید.
بهار
2 سالها قبل
سلام خسته نباشید. دخترم کلاس یازدهم هست از وقتی که مدارس حضوری شده از مدرسه ترس و اضطراب شدیدی پیدا کرده قبلا اینطور نبود ولی الان افسرده شده از مدرسه که بر میگرده گریه میکنه و میگه نمیخوام مدرسه برم دلیلشو میپرسم میگه میرم مدرسه از فضای اونجا استرس میگرم بدنم میلرزه و قلبم تپش برمیداره. باهاش حرف میزنیم بهتر میشه ولی دوباره فردا که میره مدرسه برمیگردد همینطور بازم گریه میکنه و میگه استرس شدیدی گرفتم. نمره هاش بد شده. تو خونه گوشه گیر و ناراحته. به نظرتون چیکار کنم. نره مدرسه برا چند وقت بهتر نیس یا مسافرت ببرمش خوب نمیشه
سلام دوست عزیز
حتما از یک مشاوره نوجوان کمک بگیرید تا دلیل استرس و اضطراب دختر عزیزتون مشخص و ریشه یابی شود.
بهرام
2 سالها قبل
سلام.حدود سه ماهه پدرم بخاطر کرونا فوت شده،.خانواده 4نفره بودیم که خیلی به هم وابسته بودیم.هنوز باور نکردیم،باخودمون کنار نیومدیم.هممون داغونیم،امید ب زندگی نداریم و اصلا احساس بهتر شدن نمیکنیم.ایا طبیعیه؟چند ماه زمان میبره تا بهتر بشیم و …..
سلام دوست عزیز
برای تامین سلامت روانی باید با مرگ عزیزان خود کنار بیایید. در هنگام از دست دادن عزیزان خود غمگین شدن و اندوه طبیعی است اما مواقعی که دچار اندوه شده اید سعی کنید احساساتتان را بر زبان آورید و از احساسات خود، دیگران را باخبر سازید و خود را تسلیم اندوه کنید و به دنبال افراد دلسوز که بتوانند احساسات شما را درباره فقدان عزیزتان درک کنند ، باشید .بازگشت به زندگی عادی به این معنی نیست که آن عزیز فراموش شده است. الگو گرفتن از افرادی که چنین مصیبت هایی دیده اند نیز می تواند کمک زیادی به خانواده داغ دیده شما کند.
فروغ
2 سالها قبل
سلام
زن هستم ۲۶ ساله ازدواج کردم .یک فرزند دختر دارم که تازگی ازدواج کرده و به دنبال زندگی خود
این مسئله را که مطرح میکنم .فکر میکنم به سالها قبل برمیگرده .نمی دونم از چندمین سال ازدواجم
شاید به از تولد دخترم ..،؟
اگر من برای سکس اعلام آمادگی نکنم .شوهرم اصلا هیچ عکس و العملی نشون نمیده .خودشم اقدام نمیکنه .به ندرت .جوری که یادم نمیاد
ولی خب من همیشه حواسم هست .ولی خب همیشه هم پذیراست
اما همیشه این مسئله ذهن من و مشغول کرده و می کند
که اشکال کار کجاست و اصلا این مسئله می تونه بد باشه یا نه؟
اینم بگم که کلا زندگی خوبی داریم و مسئله خاصی تاحالا باهم نداشتیم
همه مسائل را با گفتگو و شاید کمی جر و بحث ختم به خیر میشن
من این مورد را حتی از شوهرم سوال کردم که چرا او شروع کننده نیست .ولی فقط برای اون لحظه ثمر بخش بوده
و کلا جوابی دریافت نکرده ام
حالا به نظر شما من باید چکار کنم .؟
چون اصلا دغدغه ذهنی شوهرم نیست .فقط ذهن من و مشغول میکنه؟
سلام
این مسئله باید کاملا بررسی شود، عوامل مختلفی می تواند در آن نقش داشته باشد. اینکه رابطه جنسی دارید یانه؟ یعنی برای شما و همسرتان لذت بخش هست یا خیر؟
و این نکته را مد نظر قرار دهید که کاهش میل جنسی میتواند عامل و مشکلات جسمی و روحی باشد.
1. برقراری رابطه در شرایط نامناسب مانند وقتی که فرد به دلیل مشغله های کاری، خستگی جسمانی و روانی، نگرانی های خانوادگی و… آمادگی برقراری رابطه را ندارد
2. وجود مشکلات روان شناختی مانند اضطراب، افسردگی ، مصرف داروهای ضدافسردگی
3. مشکلات و بیمارهای جسمانی
خانوم صادقی
2 سالها قبل
سلام. من 46 سال دارم و پرستار هستم. شوهرم معدن کار میکرد و 5 سال پیش کارش تعطیل شد و تا الان بیکار بود و بیمه آزاد پرداختیم و الان دو ماهه بازنشسته شده. از دو هفته قبل رفته سر کار و راننده یک شرکت شده. از 4 سال پیش با یک زن شوهردار رابطه داره. که میشناسم و نزدیک خانه مادرشوهرم زندگی میکنه. من دو سال پیش موضوع رو فهمیدیم. بهش گفتم و با هم بحث و قهر و سپس به مشاوره رفتیم. یک جلسه. که ما رو به محبت بیشتر دعوت کردن. کم کم رابطه ش با اون خانوم کمترشد. ولی تا 6 ماه بعد قطع نشده بود و هر وقت میفهمیدم. ایشون انکار میکردن. سال 99 هیچ رابطه ای رو متوجه نشدم و رابطه خودمون خیلی خوب شده بود. تا اینکه باز از حدود 6 ماه قبل گاهی به تلفن هاش شک میکردم و دو سه بار بهش گفتم و ایشون هر بار شدید عصبانی میشد و خود من رو به خیانت متهم میکرد. تااینکه سه هفته پیش مچش رو موقع صحبت تلفنی با اون خانوم گرفتم و همه حرفا و چیزایی که از رابطه شون خبر داشتم گفتم و بعدش قهر کردیم و تا دو هفته حرف نزدیم با هم. من تنهایی پیش مشاور رفتم و طبق سفارش ایشون یک نامه نوشتم و ازشون خواستم با هم بریم پیش یه مشاور متخصص. ایشون قبول کردن ولی از 10 روز قبل تا حالا به بهانه های مختلف نمیاد. و در این مدت 10 روز با هم حرفهای عادی رو میزنیم ولی صمیمی نیستیم من وظایف خانه داری رو انجام میدم و دو بار رابطه جنسی هم داشتیم. الان دگه چکار باید کنم. نمیخوام مثل دوسال پیش راحت ببخشمش. خیلی عصبی هستم و امروز صبح یه کم بحث کردیم و به من بی احترامی کرد و من گفتم با من درست حرف بزن.الان حسابی درمانده هستم.
سلام متاسفانه حریم و احترام در زندگی زناشویی شما به سطح پایینی رسیده. با توجه شرایط فعلی باید این موضوع را در نظر بگیرید که آیا می توانید با موضوع ارتباط همسرتان با شخص دیگر کنار بیاید یا خیر؟اگر فرزند دارید حتما سن و شرایط فرزندان را در نظر بگیرید.در هر صورت از یک مشاور با تجریه کمک بگیرید.
باید این موضوع را در نظر بگیرید که اگر شما شخصیت وابسته ای داشته باشید امکان اینکه به جدایی راضی شوید بسیار کم است. اما اگر شخصیت مستقلی داشته باشید جدایی برای شما آسانتر خواهد بود.
فاطمه
2 سالها قبل
سلام خسته نباشید من دخترم ۱۳سالشه وخیلی استرس واضطراب داره وبتازگی هم خیلی عصبی شده سرهرچیزی زودناراحت میشه واسترس میگیره خواهش میکنم کمکم کنید تابتونم استرسش رواز بین ببرم تک فرزندهست واصلا هم گوش نمیکنه هرچی بهش میگیم لطفا کمک کنید🙏⚘
سلام حتما با یک مشاور صحبت کنید تا علت استرس و اضطراب ریشه یابی شود.
زینب
2 سالها قبل
سلام من حدود ۶ماهه عقد کردم قبل ازدواج ۴سال بود که همو میشناختیم و خانواده ها ناراضی بودن خیلی تلاش کردیم تا بهم رسیدیم اما شوهرم مدام میگه من لیاقت این حجم از دوست داشتنت رو ندارم تازه امروز هم بهم گفت من فکر میکنم نباید الان متاهل میشدم من جنبه متاهلی رو ندارم میگه من اون نیاز جنسی رو که داشتم با ازدواج برآورده نشد خورد توی پرم آخه هفته اول عقدمون میخواست دختری من رو برداره گفتم من میترسم گفت باشه ولی ناراحت شد ازم اما الان که میگم بردار دختریمو میگه نه باید توی زمان خواستی باشه به وقتش میزنم امام امروز میگفت من اون نیاز جنسی که میخواستم برطرف نشد ، قبل ایناهم میگفت که من قبل ازدواجم به کسی نمیگفتم کجا میرم و چکار میکنم و یه حریمی دور خودم دارم نمیتونم بزارم به من نزدیک بشی حس میکنم داری میایی توی حریم خصوصیم شمارو به خدا قسم کمکم کنین زندگیم داره میپاشه از هم
سلام دوست عزیز تصمیم عجولانه نگیرد با یک مشاوره ازدواج صحبت کنید تا مشکل بصورت کامل ببرسی شود و تا حد امکان همسرتان را قانع کنید که در جلسات مشاوره شرکت کند.
شکوفه
1 سال قبل
سلام دختر ۲۴ ساله استم. قبلا توی افغانستان زنده گی میکردم خیلی خوشحال بودم با وجود اینکه خیلی در رفا نبودم. از موقع ای امدم ایران حالم خوب نیست. همیشه بیرون میرم هر جوری بخواهم باشم استم اما باز هم حالم خوب نیست.
Nafas
1 سال قبل
سلام
من چند ماهه که دچار افسردگی شدید شدم
دارو مصرف میکردم که دو سه هفته ای هست سرخود قطعش کردم ، برای روان درمانی هم قصد دارم دیگه مراجعه نکنم احساس میکنم بی فایده اس و چیزی قرار نیست تغییر کنه ، البته صحبتی هم ندارم و کلا این اواخر به شدت بی تفاوت و بی حس شدم به همراه بیخیالیه عجیب ، هیچی برام مهم نیست و یجورایی آخر هر چیزی میگم خب که چی ،
خشن و عصبی هم هستم اما اصلا پرخاشگری نمیکنم ، فقط در بعضی مواقع نسبت به بعضی از چیزها افکار خشنی دارم،
خودزنی هم میکنم و آخرین بار مچ دستمو بریدم به اندازه ای که رگ دستمو میدیدم و حتی اینکه رگم رو بزنم هم برام مهم نبود و شاید بشه گفت یجورایی ترس از مرگ جلومو گرفت ( البته به قصد خودکشی هم نبود)
اما افکار خودکشی رو داشتم و هنوزم دارم و به شدت به فکر پرت کردن خودم از یک بلندیه مناسبم و حتی تو اینترنت هم دنبال ساختمان های بلند گشتم و هر وقت میرم بیرون به ساختمان های بلند نگاه میکنم و حس خوبی میگیرم و بیشتر ترغیب میشم و واقعاً تضمینی برای عدم انجام اینکار ندارم مگه اینکه باز هم ترس جلومو بگیره چیزی که تا الان گرفته ، ترس از مرگ و گناه خودکشی ،اتفاقاتی که ممکنه برای دیگران پیش بیاد ، کاش هیچکدوم وجود نداشت یه لحظه هم عقب نمی انداختمش ، اما حالا هم با تمام این حرف ها واقعا تضمینی ندارم که در یک آن بیخیال همه اش شم ،
و با اینکه اومدم اینجا و یجورایی دلیلش کمک خواستنه اما با این حال حتی الان هم چیزی که تو ذهنمه اینه که امیدوارم یه ساختمان مناسب پیدا کنم و تمومش کنم،
انگار لج کردم با خودم ,
واقعا نمیدونم چکار کنم دیگه فقط خیلی خسته ام دنبال یک خواب ابدی ام ،
نه شکست عشقی خوردم نه حتی اصلا عاشق شدم و نه هیچ چیز دیگه ای ولی دیگه نمیتونم ادامه بدم این زندگی پوچ و مزخرف رو ، واقعا چه دلیلی برای زندگی و زنده موندن میتونه وجود داشته باشه!؟
مثل یک ربات بیدار شی یه سری کارایی رو انجام بدی دوباره بخوابی و….
کاش تموم می شد
کاش
Nafas
1 سال قبل
سلام
من چند ماهه که دچار افسردگی شدید شدم
دارو مصرف میکردم که دو سه هفته ای هست سرخود قطعش کردم ، برای روان درمانی هم قصد دارم دیگه مراجعه نکنم احساس میکنم بی فایده اس و چیزی قرار نیست تغییر کنه ، البته صحبتی هم ندارم و کلا این اواخر به شدت بی تفاوت و بی حس شدم به همراه بیخیالیه عجیب ، هیچی برام مهم نیست و یجورایی آخر هر چیزی میگم خب که چی ،
خشن و عصبی هم هستم اما اصلا پرخاشگری نمیکنم ، فقط در بعضی مواقع نسبت به بعضی از چیزها افکار خشنی دارم،
خودزنی هم میکنم و آخرین بار مچ دستمو بریدم به اندازه ای که رگ دستمو میدیدم و حتی اینکه رگم رو بزنم هم برام مهم نبود و شاید بشه گفت یجورایی ترس از مرگ جلومو گرفت ( البته به قصد خودکشی هم نبود)
اما افکار خودکشی رو داشتم و هنوزم دارم و به شدت به فکر پرت کردن خودم از یک بلندیه مناسبم و حتی تو اینترنت هم دنبال ساختمان های بلند گشتم و هر وقت میرم بیرون به ساختمان های بلند نگاه میکنم و حس خوبی میگیرم و بیشتر ترغیب میشم و واقعاً تضمینی برای عدم انجام اینکار ندارم مگه اینکه باز هم ترس جلومو بگیره چیزی که تا الان گرفته ، ترس از مرگ و گناه خودکشی ،اتفاقاتی که ممکنه برای دیگران پیش بیاد ، کاش هیچکدوم وجود نداشت یه لحظه هم عقب نمی انداختمش ، اما حالا هم با تمام این حرف ها واقعا تضمینی ندارم که در یک آن بیخیال همه اش شم ،
و با اینکه اومدم اینجا و یجورایی دلیلش کمک خواستنه اما با این حال حتی الان هم چیزی که تو ذهنمه اینه که امیدوارم یه ساختمان مناسب پیدا کنم و تمومش کنم،
انگار لج کردم با خودم ,
واقعا نمیدونم چکار کنم دیگه فقط خیلی خسته ام دنبال یک خواب ابدی ام ،
نه شکست عشقی خوردم نه حتی اصلا عاشق شدم و نه هیچ چیز دیگه ای ولی دیگه نمیتونم ادامه بدم این زندگی پوچ و مزخرف رو ، واقعا چه دلیلی برای زندگی و زنده موندن میتونه وجود داشته باشه!؟
مثل یک ربات بیدار شی یه سری کارایی رو انجام بدی دوباره بخوابی و….
کاش تموم می شد
کاش
امیدوارم اینبار دیگه سایت سوالم رو تایید کنه ، من نمیدونم دیوانگی واقعی چیه ولی فکر نکنم فاصله ای داشته باشه باشم باهاش ،
واقعا چرا تموم نمیشه اه
بهار
1 سال قبل
سلام. من تازه رابطه عاطفیم با دوست پسرمو بعد 3 سال تموم کردم و بشدت افسرده شدم. همش گریه می کنم. حدئد 1 ماهه
mohamad
1 سال قبل
سلام من به نامزدم خیانت کردم خیلی هم دوسش داشتم کاری کردم ک باب میل خودمم نبود و نمیفهمیدم دارم چکار میکنم. الان بزور و التماس و وساطت خونواده فرصت گرفتم ک بریم مشاوره تا بهمون بگه کلا تموم کنیم یا ن.. عذاب وجدان بدی دارم خیلی بد تحمل خودمو ندارم چکار کنم حالشو خوب کنم بهتر کنم
Arezou
1 سال قبل
سلام
الان دو ساله من ازدواج کردم،همسرم چندماه شغلش رو عوض کرده و نتورک کار میکنه.شخصیتش ادم شوخ طبعیه.و همین موضوع منو خیلی اذیت میکنه
تو کارش با خانم ها هم خیلی در ارتباط هست و کلا فضای کارشون خیلی بی اندازه خودمونی هست و باهم در ارتباطن
رفتارهاشون واقعا ازارم میده
بیشتر تایم کار خنده و کارهای دیگست،اونایی که همکارت باهاش همش میخوان ازش که به شهرای دیگه هم بره
وقتی من این روابط غیراصولی و بد رو میبینم ،نمیتونم اجازه بدم همسرم بره شهره دیگه
کلا با اصول این مارشون مخالفم
الان همش بحث و دعوا داریم
اینکه میگه من ازادیشو میگیرم من گیر میدم من الکی شک میکنم
ولی وقتی دارم با چشمام میبینم با گوشام صدای قهقهه هاشون رو میشنوم وقتی اینجوری دارم خورد میشم چیکار باید بکنم
من عاشق همسرمم عاشق زندگیمم که با سختی ساختیمش
اونم بهم علاقه داره مطمئنم .ولی این رفتارا ،این شوخی ها،این جلسات توی باغ و بیرون شهر و اهمیت های بی مورد به بقیه،دیر اومدنا
همه اینا داره منو اذییت میکنه
الان فقط بحث و دعوا مونده
بهش میگم همه چیز به حدش نه کم نه زیاد،ولی زیاده روی میکنی
اخرشم من میشم کسی که ازادیشو گرفته
فرهاد
1 سال قبل
سلام
16 ساله ازدواج کردیم اما هنوز با همسرم رابطه خوبی نداریم . اصلا عشق و علاقه ای بین ما نیست و فقط بخاطر بچه ها همدیگه رو تحمل می کنیم . بچه هامون بزرگ شدن و نیاز به آرامش دارن تا درس بخونن اما خونه ما همیشه محل جنگ و دعواست . هر چی من کوتاه میام اما همسرم روز به روز عصبی تر و گستاخ تر میشه و سر هر موضوع کوچکی داد و بیداد راه می ندازه . بخاطر همین اختلافات شدید مدتهاست هیچ رابطه جنسی با هم نداریم .
هانیه
1 سال قبل
سلام من ۱ساله عقد هستم مشکلی هم با همسرم ندارم چند وقت پیش همسرم و برادرم دعوای شدیدی باهم داشتن و. هر دو مقصر بودن حالا خانواده ها هر دو میخوان که ما طلاق بگیریم و فشار شدیدی بهمون میارن ولی ما تمایلی به طلاق ندارم. باید چیکار کنم ؟
امیر
1 سال قبل
اختلاف بین همسر
دختر غم
1 سال قبل
سلام من همسرمو دوس داشتم ولی الان علاقه ای بهش ندارم ولی نمیتونم ازش جدا شم باید چیکار کنم
سلام با شوهرم مشکل دارم حدود یکسال میشه که خیلی بیاحساس شده
سلام ممنون از همراهی شما. این بی احساسی همسرتون حتما دلایل ریشه ای دارد ، بسیاری از زوج ین بعد از ازدواج فکر می کنند که همیشه عشق رمانتیکی که اول رابطه داشته اند به همان شکل سال ها باید ادامه داشته باشد و اگر کمی از شدت آن کم شود، حتما خطری رابطه را تهدید می کند ، زن یا مردی که این تفکر غیر منطقی را داشته باشند با کوچکترین سردی در رابطه احساس خطر و طرد شدگی می کنند ، پس بهتره انتظارات منطقی داشته باشید و جهت حل مشکل سعی کنید حتما با هم گفتگو کنید، از طرف دیگر رفتارهای خود شما نیز ممکنه که باعث سردی در رابطه بشود ، برای درمان حتما از زوج درمانگر ( مشاور خانواده، روانشناس خانواده) کمک بگیرید
سلام خسته نباشید من نسبت به شوهرم بی اعتماد هستم که دلیل دارد و خطای شوهرمو با چشم دیدم و اون کاری نمیکنه که اعتماد من رو به دست بیاره اصلا به فکر خونه و بچه ها نیست فقط میره سرکار و میاد فکر میکنه وظیفه شوهر فقط همینه پیش مشاوره هم نمیاد بااینکه من توی زندگی با اون از خیلی چیزها گذشتم و با مشکلاتش کنار اومدم اما مدام سر ناسازگاری داره به نظر شما من چه کنم ؟ دوست هم ندارم به خاطر بچه ها ازش جدا بشم و اصلا حس خوبی بهش ندارم
سلام بهتره که شما برای ادامه زندگی مشترک بیشتر به خوبی های همسرت توجه کنی و از انجاییکه کار برایش معنی توجه به خانواده را می دهد ، شما از همسرت بخاطر تلاش برای امرار معاش تشکر کنید هر چند که میدونم که نظر عاطفی برای شما کم می گذارد ، با این وجود این رفتارها را ادامه دهید تا بتوانید خس خوبی ایجاد کنید و دیگر اینکه با پذیرش شرایط سعی کنید به مثبت های زندگی بیشتر فکر کتید و بعد از اینکه همسرت آروم تر شد خود شما با مشاوره خانواده مشورت داشته باشید
سلام روز بخیر
ببخشید من یه مشکل کوچیک
با دوست دخترم اونم اینه که من زیاد ابراز علاقه کردم یعنی من یه تایمی با ایشون کات کردم به خاطر درس و حالتی که باعث میشد تمرکزم بهم بریزه
بعد دوباره باهم اوکی شدیم من اومدم که دیگه خیلی کندتر از قبل ابراز علاقه کنم ولی نشد و اشتباه کردم و شاید هر روز یا یع روز درمیون این کار میکنم حالا با استوری یا هر کاری برعکس اون که اصلا همچین کاری نمیکنه و خیلی کمه خییلی و من یه جا خوندم که اگه زیاد انجام بشه تاثیر نداره من حس میکنم زیاد انجام شده و چیکار کنم بنظرتون
سلام دوست عزیز
داشتن تعادل در رفتار ها و اعمال بسیار مهم و ضروریست ، زیاده روی در هرکاری ، اشتباه است.حتی رفتار هایی که کاملا صحیح هستند نیز با زیاده روی ، کاملا غلط و نادرست می شوند.در مورد عشق و محبت نیز مصداق دارد.همان گونه که بی تفاوت بودن و به تعبیر عامیانه عاطفه نداشتن، رفتاری مقبول نیست، گاهی محبت شدید به رفتاری مرضی تبدیل می شود.اگر کسی را به شدت دوست دارید تا حدی که زندگی بدون او برای تان قابل تصور نیست، توصیه میکنیم مراقب و آینده نگر باشید.خیلی خوب بودن و شدت محبت می تواند نشانه ای نگران کننده باشد که نادیده گرفتن آن آسیب زا خواهدبود، در هر نوع محبت، دوستی، عشق و علاقه باید فاصله ها را بشناسیم و رعایت کنیم.
سلام حدود ۲ ساله ازدواج کردم . صاحب یک فرزند هستم . زنم هم از لحاظ اجتماعی و هم از لحاظ خانه داری خیلی ظعیف هست . به امید اینکه روزی از همه لحاظ پخته بشه خیلی سعی کردم مدارا کنم ولی نشد که نشد . . بعدش متاسفانه ۴ پیش متوجه شدن زنم داره به من خیانت میکنه الان خیلی داغون هستم نمیدونم این موضوع را با کی در میان بزارم . نمیتونم تصمیم بگیرم . اصلام باورم نمیشد که زنم بهم خیانت کنه . خواهشا کمکم کنید .
سلام دوست عزیز
فقط مراقب باشید که عکس العمل بیش از حد یا هر کاری که بعدا از آن پشیمان شوید را انجام ندهید.اول از همه، در رسانه های اجتماعی یا جاهای دیگر این موضوع را “عمومی” نکنید. این نوع رفتار تهاجمی می تواند خسارت زیادی به شما، بچه هایتان و دیگر اعضای خانواده اعمال کند. در عوض، با دوستان حامی و اعضای خانواده که می توانند بدون قضاوت گوش کنند، صحبت کنید.با این حال بهتر است به یک مشاوره خانواده مراجعه کنید که می تواند گوش دهد و پشتیبانی و مشاوره عینی را فراهم کند. بر خلاف دوستان و خانواده، یک درمانگر برای حفظ رابطه تلاش نمی کند بلکه به احساس سلامتی و خوشبختی شما فکر می کند؛ به همین دلیل شما را به سوی بهترین تصمیمات ممکن هدایت خواهد کرد.
سلام با شوهرم خیلی بحث دارم و اون خیلی زورگوعه تمام خرجو مخارج با منه حتی رهن خونه ،اما هر وقت اراده میکنه میره مثلا داداشش زنگ میزنه بریم تبریز کار دارم اونم میره بدون اینکه رضایت منو بگیره دوماهه خیلی دیگع بحث داریم هر کاری میکنم بره مشاوره میگه نه .من خیلی کم آوردم خیلی افسردگی شدیدی دارم همش ب همه میپرم
اولین گام برای درک این رفتار همسر این است که مطمئن شده باشید که بیتوجهی همسرتان به دلیل شرایط پیش آمده نا مرتبط با شما نیست.در درمان بی توجهی همسر باید به ریشه ها و علت های اصلی آن بپردازید. سعی کنید کنترل امور زندگی را به دست بگیرید و متوجه شوید چه چیزی جرقه این بی توجهی را روشن کرده است!برای ایجاد آرامش و نشاط در خود، از افکاری که مولد اندوه و سوء تفاهم و اضطراب یا توهمِ بی عدالتی و توهم قربانی بودن هستند، به طور جدی اجتناب کنید.بهترین راه برای خلاصی از این وضعیت، گفتگو کردن با همسر است. گفتگو با همسر بیتفاوت برای اغلب زن یا شوهرهای طرد شده کار آسانی نیست. با یک مشاور خانواده در تماس باشید تا به شما کمک کند.
سلام من دوسال هست که عقدم
همسرم پرخاشگر و دست بزن داره لطفا راهنماییم کنید
سلام دوست عزیز دلایل بسیاری وجود دارد که چرا همسر شما با شما بد رفتاری می کند و بی هیچ دلیل از شما عصبانی می شود. برخی از این دلایل مربوط به مسائل روحی و فیزیکی اساسی هستند که مورد توجه قرار نمی گیرند و برخی عوامل دیگر محیطی هستند.به این فکر کنید که آیا نقشی در تحریک این پرخاشگری و دست بزن دارید یا خیر؟ این جا با خودت صادق باشید.سعی کنید عصبانیت همسرتان را کنترل کنید. اول از همه، بر تلاش برای تغییر او تمرکز نکنید، چون نمی توانید. فقط خودش می تواند. تنها کاری که می توانید انجام دهید کنترل این است که چگونه نسبت به او واکنش نشان دهید و در پایان کار چه کاری برای شما انجام می دهد. میتوانید از یک مشاوره ازدواج کمک بگیرید. متخصص در مشاوره ازدواج توانایی سنجش و شناخت تفاوت های شخصیتی طرفین را دارد و سعی می کند که آنها را از این تفاوت ها آگاه کند.
کدام درمان برای افسردگی خویی مقاوم به دارو موثرتراست؟
سلام دوست عزیز باید ریشه و علت افسردگی خود را پیدا کنید. برای همین تا میتوانید اطلاعات خود را دربارهی افسردگی و درمان آن گسترش بدهید. روش و گزینههای مختلف درمانی را به طور دقیق بررسی نمایید. باید مشخص شود که ریشهی افسردگیتان چیست.شدت افسردگی نیز در تشخیص نوع درمان بسیار مهم است. هر چقدر شدت افسردگی بیشتر باشد، باید دقت و پیگیری بیشتری برای بهبودی کامل داشته باشید. علت افسردگی برای افراد مختلف باهم متفاوت است، پس روش درمان نیز برای شان متفاوت خواهد بود. درمان و روشی کلی برای بهبود افسردگی وجود ندارد. بنا به تفاوتهایی که هر فرد با دیگری دارد، روش درمان مناسب نیز متفاوت است.
سلام
من اصفهانیم و همسرم ترک هستن و تقریبا یک سال و نیم هست عقدیم
طرز فکر ها و فرهنگ ها کانلا متفاوته و اصلا شوهرم حرفای منا قبول نمیکنه و درک نمیکنه
حالا اطرافش میبینه برخورد های خانواده ها رو با خانوادم اصن خوب نیس و هر سری ی بهونه که چرا اینحا فلان کردن و اونجا فلان کردن
منم بدم میاد و ناراحت میشم بدم نیاد بخواد منا هی از خانوادم دور کنه و جدا
من خودمم بعضی رفتار خانواده اون اذیتم میکته ولی کنار میام
من حتی سر این که به خانوادم چیز گفت و گفت یا من یا خانوادت ۳ماه قهر کردم و میخولستم طلاق بگیرم ولی تحت شرایطی برگشتم
این که کلا وقتی حرف میزنیم هرچی هم ی چیزا توضیح بدیم قبول نمیکنه و فقط رو حرف خودش پافشاری میکنه و تو حرفاشم میگه که به حرفا من اعتماد نداره اذیتم میکنه
چیکار کنم اتقدر ببخشید زبون نفهم نباشه
بفهمه
فقط فک نکنه طرز فکر و حرفا خودش درسته
سلام دوست عزیز شما دو نفر با فرهنگ متفاوت هستید و حرف مشترک ندارید. پیام ها و برداشت های شما از حرفایی که بهم میزنید اشتباه است.مهارت خوب گوش دادن در شما زوج عزیز ضعیف است. باید یاد بگیرد خوب حرفهای همدیگز را بفهمید و باهم همدل باشید و ذهن خوانی نکنید.
توصیه من به شما دوست عزیز این است که باید خودتان شنونده خوبی باشید. وقتی کَل کَل می کنید و مدام می خواهید با شوهرتان بحث کنید شما در برابر او ایستاده اید نه در کنارش. بنابراین یکی از بهترین راه ها برای اینکه همسرتان مطیع شما باشد این است که با او صمیمی شوید، یعنی او بتواند با شما خوب حرف بزند بدون انکه مورد سرزنش و تحقیر قرار بگیرد. بنابراین راه اصلی و نجات برای حرف گوش شدن همسرتان این است که اول همسرتان را بشناسید ،دوم شنونده خوبی باشید، سوم به او اجازه ی نفوذ دهید. حتما از یک مشاوره ازدواج کمک بگیربد
سلام من یه دخترم و خانوادم طرز فکرشون امروزی نیست واصلا بامن هم خونی نداره و مشکلات زیادی باهم دیگه داریم و اینکه هر اتفاقی هم بی افته اصلا نمیتونم از خودم دفاع کنم دهنم بسته میشه حرف دلمو نمیتونم بزنم و خیلی مشکلات دیگه زیادن میشه راهنماییم کنید چه مشاوری برم خیلی ممنون
سلام دوست عزیز شما متوانید از مشاوره فردی کمک بگیرید. درصورت تمایل می توانید با 22383846- 021 تماس بگیرید و یا از خدمات آنلاین و تلفنی نیز بهره مند شوید.
سلام من ۳۹ سالمه و مدرک تحصیلیم یک فوق دیپلم و یک لیسانس در رشته منیط زیست هست.دوره های آموزشی مختلف دو هم گذروندم و الان توی آزمایشگاه استاندارد کار میکنم.بعد از بررسی و گذشت یک سال و نیم به یکی از همکارهام که دکترای شیمی داره و دانشگاه هم تدریس میکنه علاقمند شدم.ولی نمیدونم چطور باید بهش پیشنهاد بدم که تو محیط کار لطمه نبینیم و آیا اصلا کار درستی هست یا نه.ایشون تحصیلاتشون رو خارج از کشور گذروندن و من دانشگاه آزاد و پیام نور تحصیلات دانشگاهیم رو انجام دادم.لطفا من رو راهنمایی کنید.ممنون
سلام دوست عزیز
قبل از هر کاری باید به شناخت خوبی از فرد مورد نظر خود رسیده باشید. روحیات، علایق، اهداف، باورها و ارزش ها و شخصیت دختر مورد نظر و خانواده او را باید بشناسید و با خود و خانواده تان مقایسه کنید.
ابراز علاقه به کسی که دوستش دارید کاری نیست که بدون هیچ زحمتی انجام شود. شما ریسک میکنید و رازتان را آشکار میکنید؛ برای ریسککردن هم باید از ناحیهی امنتان خارج بشوید.پس نگذارید سختی و ترس مانعتان شود، اینها بخشی از فرایند است.
هر دوی شما تحصیل کرده هستید اینکه صرفا شما لیسانس دارید ایشون دکترا نمیتواند مشکل ایجاد کند مگر اینکه این مورد برای ایشان اهمیت داشته باشد.
سلام
روزتون بخیر
من شاغل هستم و سنم ۲۷ سال هست تو محل کارم وقتی که قرار هستش با تلفن صحبت کنم استرس می گیرم و اصلا نمیتونم صحبتم ادامه بدم ، و بعدش خیلی خجالت میکشم و ناراحت از اینکه نتونستم استرسم کنترل کنم.
سلام دوست عزیز
قبل از هر چیز، باید سطح اضطرابتان را تعیین کنید. تعیین دقیق عاملی که این نوع اضطراب را به وجود میآورد بسیار مهم است. اگر میزان اضطرابتان از سطح معینی بالاتر باشد، باید بهدنبال روشهایی برای کاهش اضطراب خود باشید.
اگر هنگام صحبت کردن ناخودآگاه مضطرب و عصبی میشوید در واقع ذهنتان تمایل شدیدی به خودگویی منفی پیدا میکند. شما مدام جملات منفی را با خود تکرار میکنید. خودگویی منفی یکی از مشکلات جدی افراد است و اصلا نباید آن را دستکم گرفت.
سلام و روز بخیر برای تستهای نوروفید بک امکان انجام مجازی وجود داره یا خیر؟
سلام دوست عزیز
خیر حتما باید بصورت حضوری انجام شود.
سلام من باپسری اشنا شدم که ۳۲سالشن و ۱۵سال اختلاف سنی داریم ولی از لحاظ فکری ایشون کاملا شبیه منه و بین حرفامون و هدفامون این تفاوت اصن مشخص نیست ایشون کاملا روشنفکره و پخته و منم ادمی. هستم ک نمتونم با پسرای سن پایین کنار بیام و ما بهم علاقه داریم و ایشون پسر خانواده دوست و شخصیت کاملی داره ولی خواستم بدونم این اختلاف سن ک مشکلی تا الان ب وجود نیاورده بعد تا میتونه مشکل ساز بشه یا نه درضمن ایشون فامیل هستن و ما چندین ساله همو میشناسیم و از شخصیت ایشون آگاهم الان تنها مشکلم اختلاف سنیمونه ایا بعدا مشکل سازع؟
سلام دوست عزیز
تفاوت سنی مشکلی ایجاد نمیکند به شرط اینکه دو طرف در یک پختگی عاطفی و روانی قرار داشته باشند.
اما با توجه به سن شما لازمه بیشتر تامل کنید. چون 17 سالگی سنی هست که رغبت ها ناپایدار است. بهتره چند سالی صبر کنید و بعد تصمیم درست بگیرید.
سلام خسته نباشید.همسر من خیلی وابسته خانوادشه مخصوصا خواهر و مادرشون.ما توی یک ساختمان زندگی میکنیم و همسرم اغلب اوقات خونه مادرشه.زمانی که من نیستم همش اونجاست و با خواهر و مادرش نششستن و صحبت کردن و دوست داره.من هم هرچی محیت میکنم بهش اون مثل من محبت نمیکنه و همین که نیاز های خوراک و پوشاکم و خیلی کم تامین میکنه فکرمیکنه محبت کرده بهم.چیکارکنم انقدری که به مادرو خواهرش وابستس به من و زندگیمون دلبسته بشه؟
سلام دوست عزیز در کاهش وابستگی های فرد وابسته، جر و بحث و دعوا کاملا بی فایده است و اصلا جواب نمی دهد. بهترین کار این است که با محبت و توجه بیشترمان فرد وابسته را بیش از پیش به سمت خودمان جذب کنیم. ارتباط صمیمانه ای را با همسرتان برقرار کنید به طوری که حرفهایش را نزد شما بزند و احتیاج به کسی برای شنیدن حرفهایش نداشته باشد و احساس نزدیکی بیشتری با شما بکند.
ممکن است همسر شما دچار اختلال شخصیت وابسته باشد. برای تشخیص این مسأله و کسب اطمینان بهتر است باهم در جلسات رواندرمانی شرکت کنید. شما به عنوان همسر چنین مردی، باید بدانید برخورد با شخصیت وابسته چگونه باید باشد.
بدگویی از خانواده همسرتان موجب سلب اعتماد شوهرتان به شما می شود اما به خاطر داشته باشید به وابستگی شوهرتان با خانواده اش بیش از اندازه حساسیت نشان ندهید زیرا ممکن است این وابستگی طبیعی باشد.
خیلی ممنون از شما خیلی خوب جواب سوالمو گرفتم
سلام من افسردگی شدید دارم
دلم میخواد بمیرم
میتونید کمک کنید؟
خستم
سلام دوست و همراه عزیز گروه همراه
بله چرا نشه به شما کمک کرد؟
ما و همکارانمان بارها با این جمله مواجه شدیم و تونستیم کمک کنیم این فکر از بین برود و یا حداقل کمتر بشود. لطفا در اولین فرصت با یک مشاوره تماس بگیرید تا علت افسردگی شما ریشه یابی شود. 021-22383846 09128031540
در این مدت زمان لطفا کاری نکنید که پشیمان بشوید
سلام من ۲۵ ساله ازدواج کردم شوهرم از اول عصبی وبدخلق بود البته سخت تلاش میکنه وبه خانواده فقط از لحاظ خورد و خوراک اهمیت بیشتر می دهد تا از نظر عاطفی به نظر او همینکه به خوراک و مسکن ویا مسائل پزشکی ما می رسه کافیه و محبت همین ها هست و کوچکترین محبت و عاطفه نه به من کنه دخترانم نشون نمیده
بهانه گیر ودمدمی مزاج هست حالا بماند که به خاطر همین مسائل دخترانم یا خودم از نظر مساُل روحی دچار افسردگی متوسط وشدید شدیم
یک دخترم دانشجو در ترکیه هست دختر دیگرم متاسفانه از لحاظ روحی مسائد نبود رفت ترکیه واسه امتحان دادن ولی نتونست امتحان بده برگشت
شوهرم از نظر اخلاقی واعتقادی با دخترهام مخصوصا با دختر کوچیکم اختلاف و گاهی جر وبحث میکنه واین بگو مگوها دیگه دخترم را تا مرز جنون و دیوانگی کشونده
واقعا بین طلاق وموندن گیر کردم ومن از ی طرف واقعا دلم به حال شوهرم میسوزه که خیلی تلاش کرد و سختی کشیده با اینکه من به گل از کارها و حرفها و طعنه هاش به ستوه اومدم واز طرفی به حال دخترم که میگم اگه جدا بشیم شاید از نظر روحی راحت بتونم بهش برسم
واقعا درمانده ام نمیدونم واقعا طلاق بهترین راه حل واولین وآخرین راه حل برای من هست
یا چاره چیست
لطفا کمکم کنید البته من در زندگی مشترک حتی با دخترانم هم اصلا احساس خوشبختی و خوشی نکردم گرچه شاید هرکدام از ما در گنار هم طعم خوش زندگی را نچشیدیم ولز با این حال خیلی خودمو به آب وآتیش میزنم تا زندگی نرمالی داشته باشیم ولی دیر تاب وتوان زندگی را ندارم وفقظ از خدا آرزوی مرگ میکنم
اگه شوهرم صحبت بکنه تنها قربانی زندگی خودشو میدونه واینکه اصلا کوچکترین بدخلقی و عصبانیت را در خودش نمی بینه
لطفا کمکم کنید تا تصمیم درستی بگیرم
سلام دوست عزیز دلایل بسیاری وجود دارد که چرا همسر شما با شما بد رفتاری می کند و عصبانی می شود. برخی از این دلایل مربوط به مسائل روحی و فیزیکی اساسی هستند که مورد توجه قرار نمی گیرند و برخی عوامل دیگر محیطی هستند. ابتدا باید مشکل همسرتان ریشه یابی شود. در صورتی که میتوانید ایشون را متقاعد کنید که با مشاوره صحبت کنند.
همسر شما فکر میکند با تامین نیازهای مادی تمام نیاز های شما را برطرف کرده است در واقع کار برایش معنی توجه به خانواده را می دهد ، شما از همسرت بخاطر تلاش برای امرار معاش تشکر کنید هر چند که میدونم که نظر عاطفی برای شما کم می گذارد ، با این وجود این رفتارها را ادامه دهید تا بتوانید حس خوبی ایجاد کنید. حتما قیل از تصمیم با یک مشاوره خانواده صحبت کنید تا تصمیمی نگیرید که بعدا پشیمان شوید.021-22383846 09128031540
سلام وقتتون بخیر باشه
ببخشید من دوست پسر دارم ک حدودا ۷ماه همدیگه دوستیم مادر پدر و خانواده من ادم های مذهبی هستند و به تازگی فهمیدند ک من با کسی دوستم
اونا به من اجازه خروج از خونرو نمیدن و الان حدود دو ماهه تو خونه زندانم
مامانم دائم گریه میکنه و از من نا امید شده هرچیم باهاش حرف میزنم میگه تو قران نگفته 😭تو با کسی دوست باشی من واقعا نمیدونم چیکار کنم از از طرفی دوس پسرمو دوست دارم
و نمیتونم مجبورش کنم ک بیاد خواستگاریم
هم ازین خونه موندن و حبس شدن تو اتاقم افسرده شدم
از طرفی ام نمیخوام مادرو پدرم انقدر عذاب بکشن
سلام دوست عزیز
با دوست خود صحبت کنید و شرایط را توضیح دهید و برای مدتی ارتباط خود را کمرنگ تر کنید تا مادر شما آرامش خود را بدست بیاورند. و کم کم در این مورد صحبت کنید.حرف های شما و نگرانی های مادرتان قابل درک است و مادر شما ممکن است فکر کند که رابطه شما سالم نیست و آسیب به همراه دارد و با توجه به اینکه مادر شما، شناخت کافی از دوست شما ندارد.
هرچند که سن و سال شما نیز موضوع بسیار مهمی است. در هر صورت قبل از هر چیز باید شناخت کافی از فرد موردنظرتان داشته باشید. این شناخت نیز باید براساس منطق و اطلاعات صحیح باشد.
سلام
من با همسرم روابط خیلی خوبی دارم و همیشه احترامش را نگه می دارم اما ایشون به من فحش میدهند تهدید به کتک میکنن هر وقت با خانواده ی من میخوایم جایی بریم بهانه میاره در صورتیکه همه خانواده من دوستش دارن و وقتی میاد اینجا کلی حرف میزنه و میخنده ولی برای خانواده خودش جونش را هم فدا میکنه
پدر و مادرش ۲بار طلاق گرفتن و بهم پیوستن و کارهایی میکنه که رضایت اونا را جلب کنه و من براش مهم نیستم پدرشون مشکل اعصاب دارن ودر گودکی بچه ها را تهدید میکردن ک با تبر میکشن
الانم قهر کرده
چرا چون که من کمک نکردم ب مامانش و رفتم لباس های اونرا اتوکردم
دم خونه مون منو زده و اون روز هم یک عالم فحشم داد
بعد میگه برو مشاوره تو مشکل داری
سلام دوست عزیز
دلایل بسیار زیادی برای این رفتار همسرتان وجود دارد ،برخی از این دلایل مربوط به مسائل روحی و فیزیکی اساسی هستند که مورد توجه قرار نمی گیرند و برخی عوامل دیگر محیطی هستند. ابتدا باید مشکل همسرتان ریشه یابی شود. مطمئن شوید كه مشكل ساز اصلی خودتان نیستید. باید یقین كنید كه اشتباه نمی كنید. سپس می توانید مطمئن باشید كه علت ناسزا گفتن و عصبانت همسرتان، ریشه در مشكلات خودش دارد و رفتار شما سبب پرخاشگری وی نیستید. در صورتی که میتوانید ایشون را متقاعد کنید که هر دو باهم با مشاوره خانواده صحبت کنید. در غیر این صورت با مشاوره ما در تماس باشید تا مشکل شما را به طور کامل ریشه یابی کنند.021-22383846 09128031540
سلام خسته نباشید ببخشید منو دوستام رشتمون کامپیوتره و سال دهم رو که تا نصفه خوندیم مدارس مجازی شد و یازدهم رو هم ب صورت مجازی گذروندیم بعد دوستام امسال رو نمیخوان بخونن میگن که چون مجازیه هیچی نمیفهمیم الکی وقت صرف نکنیم و باشه سال بعد میخونیم تا از لذت مدرسه حضوری هم بی بهره نباشیم و میگن که امسال و اگه نخونیم وقتمون و صرف کارای دیگ میکنیم و کلاسای مفید میریم ولی نظر من اینه که نباید اینکارو بکنیم چون یک سال از هم سن و سالای خودمون عقب میمونیم و لذت مدرسه حضوری ارزش این و نداره لطفا میشه راهنمایی کنید ممنونتون میشم
سلام دوست عزیز
شما در کنار مدرسه آنلاین میتونید کلاس های اموزشی مفید هم برید و در حالا حاضر اینترنت فضای بسیار مناسبی رو برای علاقه مندان به همه حوزه ها خصوصا رشته های کامپیوتر فراهم کرده. کلاس و فیلم های اموزشی زیادی در سطح فضایی مجازی وجود دارند که میتونن بهتون کمک کنن. از کسی که توی رشته خودتون موفق هست کمک بگیرید که شما رو راهنمایی کنن در کنارش به تحصیلتون هم ادامه بدید و زمان رو از دست ندید.موفق باشید
سلام
خیلی زود اعصبانی میشم خیلی چیزهای الکی به زهنم میچرخه اصلا خسته شدم از زنده بودن یک راه خوب بی زحمت معرفی کنین مرسی
سلام دوست عزیز
علت عصبانیت و خشم و همچنین نشخوار های ذهنی شما باید به صورت کامل مورد بررسی قرار بگیرند و ریشه یابی شوند.دلالیل زیادی وجود دارند که میتوانند موجب این مشکل شوند. با مشاورین ما در تماس باشید و ضمن دریافت مشاوره پاسخگوی تمامی سوالات شما نیز باشند021-22383846
سلام من برادرم 16سالشه. الان حدود یکماه هست ک وسواس شدید گرفته بطوریکه هرکاری شو چندبار تکرارمیکنه
حدود یکماه بعلت بیماربودن پدر، مجبورشد که بره مغازه پدرم. قبل ازون فقط توی خونه بود و جایی نمیرفت و همه چیش درست بود
الان یطوری شده ک واقعا روی اعصابه و توی هرکاری وامیمونه و نمیدونه چکارکنه و باید بهش بگیم
توروخدا کمکم کنید
سلام دوست عزیز
ابتدا باید مشکل برادر شما ریشه یابی شود و علت مشخص شود با توجه به اینکه سن برادر شما نیز بسیار حساس هست باید به روانشناس مراجعه کند. 021-22383846 09128031540
نمیدونم توو رابطه ایی که هستم باید بمونم یا نه
سلام دوست عزیز
این موضوع به عوامل مختلف بستگی دارد.در صورت نیاز به بررسی با مشاورین ما در تماس باشید021-22383846 09128031540
با سلام و خسته نباشید
من نزدیکه سه ساله از وقتی نامزدم فوت شده روز. به روز اوضاع روانیم خراب تر میشه، همچنین بیخوابی های شدید که تا سه روز. نمیتونم بخوابم مگه قرص الپرازولام که دکتر داد بخورم سردرد های شدید دارم وقتی یاد بچگیم میوفتم شوک عصبی شدید بهم وارد میشه چون تو. ۵ سالگی مامانم از عمد سماور اب جوش رو ریخت رو. بدم بعد چند وقت بابام رفت و سالی یکی یا دوبار بهم سر میزنه میشه گفت تک فرزندم و خواهرم تو نوجوونی از خونه فرار کرد مامانم اون زمان مشکل عصبی داشت و مثل یه برده باهام رفتار میکرد الان دیگه نمیتونم هیچ حسی داشته باشم انگیزه ای ندارم مخصوصا وقتی یاد بچگیم میوفتم دلم میخواد یبارم که شده با خانوادم دور هم غذا بخورم اون موقع هرروز بدنم کبود بود چه با شلنگ چه دسته مگس کش حتی حموم تاریکم زندانیم میکرد الان یه سال ترک تحصیل کرد و دوباره برگشتم ولی نمیتونم ادامه بدم انگیزه ای ندارم
چیکار کنم دکتر؟؟ لطفا یه راه چاره جلوم بزار…
سلام دوست عزیز
شما درد های روانی زیادی را متحمل شده اید و این رنج ها و از دست دادن تنها عشقتون که برای شما رنج مضاعفی شده باعث بی انگیزه گی در زندگی شما شده است ، از طرفی مغز شما عادت کرده که فقط سختی ها ، فقدان ها و دردها را برجسته کند و فیلتر مثبت بینی هم دارید یعنی جنبه های خوب را دیگه اجازه نمیدهد که شما ببینید ، برای تغییر دیدگاهتون حتما از بک روانکاو کمک بگیرید و اگر امکانش نیست روان پزشک و دارو درمانی نیز بسیار کمک کننده هست
سلام من ۸ ساله ازدواج کردم با همسرم ۱۵ سال اختلاف سن دارم روز به روز مشکلات و اختلاف نظرامون بیشتر میشه به جایی رسیدیم که نه دیگه دوستش دارم نه حرمت و اعتمادی بینمون مونده اسیرم کرده هیچ دوستی نمیذاره دورم باشه با خانوادمم به مشکل خورده همش میخواد منو دور کنه ازشون خسته شدم از دست زورگوییاش و دو قطبی بودنش امنیت جانی و مالی هم کنارش اصلا ندارم فقط میخوام سریع تر جدا بشم ولی اون پای عمل که میرسه جا میزنه و نمیاد میشه راهنمایی کنید لطفا چیکار کنم
سلام دوست عزیر حتما به از یک مشاور خانواده کمک بگیرید همسر خود را قانع کنید که با یک مشاور صحبت تا مشکلات ریشه یابی شوند. شتاب زده رفتار نکنید.021-22383846 09128031540
سلام وقتتون بخیر
من و همسرم با هم زندگی خوبی داریم و تنها و بزرگترین مشکل ما خانواده ی من است.بخاطر یه سری اتفاقات شوهرم از خانوادم کینه به دل گرفته و همین باعث قطع ارتباط شده و من تنها ب دیدن آنها میرم. شوهرم هر کوتاهی خانواده ام را به روی من می آورد و من حس میکنم به من سرکوفت میزد و باعث بحث ما میشود.لطفا راهنماییم کنید
سلام
از یک مشاوره خانواده کمک بگیرد و در صورت امکان همراه با همسرتان
سلام حدود ۷سال زندگی مشترکمو شروع کردم شوهرم از سال اول زندگی سر هر بحث ومشاجره ای حرف طلاقو پیش کشیدن وطی این سالها بارها تهدید کردن که بخاطر مهریه دارن باهام زندگی میکنن الان دوماهی هست ایشون دادخواست طلاق دادن و الان دوباره گویا منصرف شدن میگن چند ماهی برو خونه پدرت تا من اروم شم من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم یک ماهی اصلا شب خونه نمیان وپدرمم میگن تا تکلبفت روشن نشده نیا خونه میشه کمکم کنید
سلام دوست عزیز
حتما از یک مشاور کمک بگیرید.برای تعیین وقت مشاوره و یا کسب اطلاعات درباره مشاوره گروه همراه تماس بگیرند. 02122383846 – 02122383568
سلام من سه سال با همسرم زندگی میکنم صاحب یک فرزن هستم ایشون فقط شش ماه سالم بودن و اعتیاد پیدا کردن هر دفعه قول داد ترک میکنه نتونست ظاهرا قبل ازدواج هم معتاد بوده و بعد ترک کرده که باز برگشته، خلاصه سه با. کمپ رفت بازم دوباره شروع کرد هزینه های زندگی بعهده خودمه وقتی مصرف کننده حالیش نمیشه فحاشی میکنه من نگران فرزندم هستم و تمام تلاشم رو برای حفط زندگیم کردم نشد بنظرشما باید طلاق بگیرم
سلام دوست عزیز
مسئله شما نیاز به بررسی بیشتر دارد با مشاوره طلاق درتماس باشید.02122383846 – 02122383568
سلام
پدر من از جوونی اعتیاد داره و هرچقدر که من و مامانم تلاش کردیم که ترک کنه موفق نشدیم از نظر مالی هم اصلا وضع خوبی نداریم، چند روزی هست که پدرم ارث خانوادگیش رو گرفته و ما مجبور شدیم از محله خودمون که تقریبا بالا شهر بود بیایم و پایین شهر یک خونه بخریم که از خونه قبلی مون خیلی برزگ تر و بهتره اما مادرم به خواطر مشکلات اعتیاد بابام افسردگی داره و از وقتی وارد خونه جدید شدیم مدام میگه احساس میکنم زنگی برام پوچ و بی معنی شده، من خودم هم اضطراب شدید و افسردگی دارم و نمیدونم چطور به خانوادم کمک کنم،مدت خیلی طولانی هست که ناخودآگاه مدام به خودکشی فکر میکنم و نمیدونم باید چی کار انجام بدیم که اعتیاد پدرم زندگی من و مامانم رو خراب نکنه، من دوسال دیگه کنکور دارم و نمیدونم چطور شرایط رو کنترل کنم
سلام
ما همیشه تحت تاثیر خانواده ای که در آن بزرگ شده ایم، هستیم.رفتارهای والدین ما و اصول اخلاقی آن ها رفتار ما را نیز شکل می دهد. اعتیاد یکی از سخت ترین شرایطی است که ممکن است هر خانواده ای تجربه کند.کنار آمدن با این موضوع که پدر شما مواد مخدر مصرف می کند موضوع بسیار سختی است. شما بیشتر از دیگر افراد عادی با احساساتی نظیر ترس و ناامنی مواجه هستید. نگرانیها و ترسهای باعث میشود تا در مدرسه نیز دچار مشکلات تحصیلی شوید. تمامی این مشکلات خود تبدیل به عامل فشار دیگری شده و بیش از پیش نگرانیها را تشدید میکند. مشکل تان را با مشاور در میان بگذارید. کاری نکنید که پشیمان شوید چه بسا افرادی زیادی بودند که مشکلات شما را داشتند و توانستند به خوبی از پس همه مشکلات برایند و زندگی خوبی داشته باشند . پس روی درسهایتان تمرکز کنید و سعی کنید به اینده بهتر فکر کنید.
سلام من مریم متولد ۱۳۶۵ لیسانس نرمافزار همسر متولد ۱۳۶۲ کارشناسي بازرگانی شغل همسر ویزیتور شغل فعلی من خانه داری قبلا کارشناس فروش خودرو بودم ۷ سال ازدواج کردم دارای یک فرزند پسر ۲ سال نیم زندگی ما ۴ سالی هست هر چند ماه یکبار به جر و بحث های بدی کشیده می شود،مثلا از یه بحث کوچیک به سه ساعت بحث و دعوا کشیده میشه،مثلا یک نمونه دیشب به همسرم گفتم هندسفری بزار اونجا گفت چرا دستوری به من گفتی تو کیستی به من دستور میدی همین شد بحث شدید که شوهرم روم دست بلند کرد و چند تا ضربه با مشت به سرم زد؛گلدون شکست.و حرفهای زشت که همیشه موقع دعوا میزد گفت همیشه همینه،بدترین حرف که تو این ۷ سال به من نگفته بود این بود که شب عروسیمون تو پرده نداشتی و خون نیومد تو معلوم نیست قبل از من به چند نفر رابطه داشتی،وااای نمیدونید اینقدر با این حرف اینگار قلب من تو مشتش کرده و فشار میده اینقدر کریه کردم که خوابم برد از دیشب من تو اتاق هستم مگر برای سرویس بهداشتی یا غذا بیرون رفتم خانم دکتر داغونم از دیشب میخواستم به مامانش زنگ بزنم اجازه نداد گفت نباید بگی چون از مادرش خیلی می ترسه حالا موندم با این همه اندوه و غم که یکباره سرم خالی
سلام
معمولا وقتی در وضعیت عصبانیت لحظه ای هستین و به شدت احساس ناراحتی میکنید، فکر کردن قبل از اینکه کلمه ای رو به زبان بیارید، کار سختیه. اما مکث قبل از شکایت و گله به شما امکان میده ناراحتیتون رو به طور موثرتری بیان کنید.همین چند ثانیه مکث ساده به شما فرصت کافی میده تا قدم بزرگی برای حل مشکلات زندگی مشترک بردارین. این وقفه سریع ذهنی به شما کمک میکنه تا راهی مناسب تر و آرام تر برای کنترل شرایط انتخاب کنید.
نکته مهمی که در زمان دعوای زن و شوهر به کار میاد اینه که استفاده از ضمیر تو و دستوری را به حداقل برسونید.چرا که شریک زندگی شما را از حالت دفاعی خارج میکند.
متأسفانه، گاهی علت اختلاف زن و شوهر تخریب شخصیب طرف مقابله. زوجهایی که ظاهر، شخصیت و… همسرشون رو زیر سوال میبرند اغلب مشاجره های بدتری رو تجربه میکنن. و این قطعاً برای زندگی مشترک مخرب است.
واکنش شریک زندگیتون رو پیش بینی کنید. اگر قصد دارید مشکلات رو حل کنین متناسب با پیش بینی خود از عکس العمل همسرتون، نحوه بیانتون رو تغییر بدید. برای این کار لازمه نکات منفی مکالمه رو بشناسید و اونها رو تغییر بدید. در صورت امکان از مشاوره خانواده کمک بگیرید.
سلام خانم دکتر من چندتا سوال داشتم من موقعی که میخوام با کسی حرف بزنم احساس میکنم بهش برخورده و ناراحت شده همیشه این مشکلو دارم و اینکه من نمیتونم کسی رو دوست داشته باشم کلا اعتمادم از بین رفته 3ماهه طلاق گرفتم دلم اصلا نمیخواد کسی رو دوست داشته باشه و اینکه خیلی چیزا بهم حرص میده ممنون میشم سوال های منو پاسخ بدید ببخشید زیاد شد
سلام
ناراحت ترین افراد در جهان کسانی هستند که به آنچه دیگران راجع به آنها فکر می کنند بیشترین اهمیت را می دهند. اگر اجازه دهید تفکر دیگران نسبت به شما تاثیر بسیار زیادی بر زندگی تان بگذارد، پتانسیل خلاقیت، فرصت ها، آزادی و شجاعت خود را از دست خواهید داد و این شما را بیمار می کند.
در واقع این ترس درونی شماست که این ذهنیت را ایجاد می نماید که دیگران از شما ناراحت شده اند و به قضاوت خود می پردازید.
اجازه ندهید افکار دیگران، مانع شادی و لذت بردن شما از زندگی شود.
یکی از مسائل مهمی که بعد از طلاق اتفاق می افتد حس ناامیدی و افسردگی و قطع ارتباط عاطفی با جنس مخالف است که زمان زیادی برای آن صرف شده است. حتما از مشاوره طلاق کمک بگیرید.
سلام من لیسانس روان شناسی دارم و25 سالمه. میتونم موسسه یا مرکز اموزشی تاسیس کنم؟
یا در کل با لیسانس روان شناسی چه کارهایی میتونم انجام بدم؟
سلام. وقت بخیر. خواهر من دختری ۲۵ ساله هست از همون بچگی هرکاری رو که شروع میکرد تا اخر پیش نمیبرد و موفقیتی توی اون کار بدست نمیاورد و نیمه رها میکرد حتی کلاس کنکور رفت که بره دانشگاه ولی بازم نصفه ول کرد . سرهرکاری هم که میره چندماه بیشتر دوام نمیاره و میاد بیرون از اون کار. خواستگار هم که میاد به هردلیلی به هم میخوره وجورنمیشه.نمیدونم چیکار کنم که خواهرم دل به کار بده وبتونه هرتصمیمی که میگیره تااخرش بره
سلام دوست عزیز خواهرتان را قانع کنید با یک مشاوره فردی صحبت کنند تا دلیل اصلی این موضوع مشخص شود.
اما در حالت کلی ترس از شکست، خود کم بینی، توقع افراطی از خود، اطلاعات ناکافی برای انجام کار، مشخص نبودن اولویت ها، تردید داشتن، نا آشنایی با شیوه های حل مسئله، پیش داوری، ناتوانی در درک اقدام به جا و به موقع، نداشتن برنامه، ضعف در آشنایی با وظایف خود، فشار کاری بیش از اندازه و خستگی ناشی از آن، انجام فعالیتهای متنوع هم زمان، در اختیار نداشتن ابزار لازم برای کار و فعالیت، بیماری های جسمی، کمال گرایی وسواس گونه، پرخوابی و تن پروری از مهم ترین عوامل نیمه تمام گذاشتن کارها هستند، گاهی ممکن است همراهی چند علت موجب بروز مشکل شود.
سلام خوب هستین من نزدیک سه ماهه عقد کردم بعضی اخلاقاشو تو آشنایی میدیم ولی زیاد اهمیت ندادم الان به مشکل برخوردم هم خسیس هست هم عصبانی میشه همه چی میگه با اینکه تحصیلکردس ولی مثل مردای قدیمی زورگو هست و برای نظر خانم اهمیتی قایل نیست و میخوام ازش طلاق بگیرم
سلام دوست عزیز
مردان زورگو و کنترل کننده، احساسات دیگران یا حتی احساسات خودشان را در نظر نمیگیرند؛ این گروه از مردان به جای آن که رابطه برایشان مهم باشند، هدف برایشان مهم است و میخواهند به هر طریقی به هدفشان برسند.زورگویی شوهر میتواند منجر به سوءاستفاده کلامی، جسمی، عاطفی یا روحی شود. در هر صورت از به مشاور خانواده کمک بگیرید و تصمیم بگیرید
سلام .
با ی همسر عصبانی مغرور لجباز بددهن که دست بزن هم داره و حرف حرف خودشه چکار کنم
من رو اسیر خواسته های خودش کرده همه استقلالمو ازم گرفته هیچ استقلالی بهم نمیده
سلام دوست عزیز
ابتدا باید علت اصلی عصبانیت همسرتون ریشه یابی شود. در صورتی که قبول کردند همراه هم به مشاوره خانواده مراجعه کنید در غیر این صورت خودتان به تنهایی مشاوره بروید.
سلام خسته نباشید. دخترم کلاس یازدهم هست از وقتی که مدارس حضوری شده از مدرسه ترس و اضطراب شدیدی پیدا کرده قبلا اینطور نبود ولی الان افسرده شده از مدرسه که بر میگرده گریه میکنه و میگه نمیخوام مدرسه برم دلیلشو میپرسم میگه میرم مدرسه از فضای اونجا استرس میگرم بدنم میلرزه و قلبم تپش برمیداره. باهاش حرف میزنیم بهتر میشه ولی دوباره فردا که میره مدرسه برمیگردد همینطور بازم گریه میکنه و میگه استرس شدیدی گرفتم. نمره هاش بد شده. تو خونه گوشه گیر و ناراحته. به نظرتون چیکار کنم. نره مدرسه برا چند وقت بهتر نیس یا مسافرت ببرمش خوب نمیشه
سلام دوست عزیز
حتما از یک مشاوره نوجوان کمک بگیرید تا دلیل استرس و اضطراب دختر عزیزتون مشخص و ریشه یابی شود.
سلام.حدود سه ماهه پدرم بخاطر کرونا فوت شده،.خانواده 4نفره بودیم که خیلی به هم وابسته بودیم.هنوز باور نکردیم،باخودمون کنار نیومدیم.هممون داغونیم،امید ب زندگی نداریم و اصلا احساس بهتر شدن نمیکنیم.ایا طبیعیه؟چند ماه زمان میبره تا بهتر بشیم و …..
سلام دوست عزیز
برای تامین سلامت روانی باید با مرگ عزیزان خود کنار بیایید. در هنگام از دست دادن عزیزان خود غمگین شدن و اندوه طبیعی است اما مواقعی که دچار اندوه شده اید سعی کنید احساساتتان را بر زبان آورید و از احساسات خود، دیگران را باخبر سازید و خود را تسلیم اندوه کنید و به دنبال افراد دلسوز که بتوانند احساسات شما را درباره فقدان عزیزتان درک کنند ، باشید .بازگشت به زندگی عادی به این معنی نیست که آن عزیز فراموش شده است. الگو گرفتن از افرادی که چنین مصیبت هایی دیده اند نیز می تواند کمک زیادی به خانواده داغ دیده شما کند.
سلام
زن هستم ۲۶ ساله ازدواج کردم .یک فرزند دختر دارم که تازگی ازدواج کرده و به دنبال زندگی خود
این مسئله را که مطرح میکنم .فکر میکنم به سالها قبل برمیگرده .نمی دونم از چندمین سال ازدواجم
شاید به از تولد دخترم ..،؟
اگر من برای سکس اعلام آمادگی نکنم .شوهرم اصلا هیچ عکس و العملی نشون نمیده .خودشم اقدام نمیکنه .به ندرت .جوری که یادم نمیاد
ولی خب من همیشه حواسم هست .ولی خب همیشه هم پذیراست
اما همیشه این مسئله ذهن من و مشغول کرده و می کند
که اشکال کار کجاست و اصلا این مسئله می تونه بد باشه یا نه؟
اینم بگم که کلا زندگی خوبی داریم و مسئله خاصی تاحالا باهم نداشتیم
همه مسائل را با گفتگو و شاید کمی جر و بحث ختم به خیر میشن
من این مورد را حتی از شوهرم سوال کردم که چرا او شروع کننده نیست .ولی فقط برای اون لحظه ثمر بخش بوده
و کلا جوابی دریافت نکرده ام
حالا به نظر شما من باید چکار کنم .؟
چون اصلا دغدغه ذهنی شوهرم نیست .فقط ذهن من و مشغول میکنه؟
سلام
این مسئله باید کاملا بررسی شود، عوامل مختلفی می تواند در آن نقش داشته باشد. اینکه رابطه جنسی دارید یانه؟ یعنی برای شما و همسرتان لذت بخش هست یا خیر؟
و این نکته را مد نظر قرار دهید که کاهش میل جنسی میتواند عامل و مشکلات جسمی و روحی باشد.
1. برقراری رابطه در شرایط نامناسب مانند وقتی که فرد به دلیل مشغله های کاری، خستگی جسمانی و روانی، نگرانی های خانوادگی و… آمادگی برقراری رابطه را ندارد
2. وجود مشکلات روان شناختی مانند اضطراب، افسردگی ، مصرف داروهای ضدافسردگی
3. مشکلات و بیمارهای جسمانی
سلام. من 46 سال دارم و پرستار هستم. شوهرم معدن کار میکرد و 5 سال پیش کارش تعطیل شد و تا الان بیکار بود و بیمه آزاد پرداختیم و الان دو ماهه بازنشسته شده. از دو هفته قبل رفته سر کار و راننده یک شرکت شده. از 4 سال پیش با یک زن شوهردار رابطه داره. که میشناسم و نزدیک خانه مادرشوهرم زندگی میکنه. من دو سال پیش موضوع رو فهمیدیم. بهش گفتم و با هم بحث و قهر و سپس به مشاوره رفتیم. یک جلسه. که ما رو به محبت بیشتر دعوت کردن. کم کم رابطه ش با اون خانوم کمترشد. ولی تا 6 ماه بعد قطع نشده بود و هر وقت میفهمیدم. ایشون انکار میکردن. سال 99 هیچ رابطه ای رو متوجه نشدم و رابطه خودمون خیلی خوب شده بود. تا اینکه باز از حدود 6 ماه قبل گاهی به تلفن هاش شک میکردم و دو سه بار بهش گفتم و ایشون هر بار شدید عصبانی میشد و خود من رو به خیانت متهم میکرد. تااینکه سه هفته پیش مچش رو موقع صحبت تلفنی با اون خانوم گرفتم و همه حرفا و چیزایی که از رابطه شون خبر داشتم گفتم و بعدش قهر کردیم و تا دو هفته حرف نزدیم با هم. من تنهایی پیش مشاور رفتم و طبق سفارش ایشون یک نامه نوشتم و ازشون خواستم با هم بریم پیش یه مشاور متخصص. ایشون قبول کردن ولی از 10 روز قبل تا حالا به بهانه های مختلف نمیاد. و در این مدت 10 روز با هم حرفهای عادی رو میزنیم ولی صمیمی نیستیم من وظایف خانه داری رو انجام میدم و دو بار رابطه جنسی هم داشتیم. الان دگه چکار باید کنم. نمیخوام مثل دوسال پیش راحت ببخشمش. خیلی عصبی هستم و امروز صبح یه کم بحث کردیم و به من بی احترامی کرد و من گفتم با من درست حرف بزن.الان حسابی درمانده هستم.
سلام متاسفانه حریم و احترام در زندگی زناشویی شما به سطح پایینی رسیده. با توجه شرایط فعلی باید این موضوع را در نظر بگیرید که آیا می توانید با موضوع ارتباط همسرتان با شخص دیگر کنار بیاید یا خیر؟اگر فرزند دارید حتما سن و شرایط فرزندان را در نظر بگیرید.در هر صورت از یک مشاور با تجریه کمک بگیرید.
باید این موضوع را در نظر بگیرید که اگر شما شخصیت وابسته ای داشته باشید امکان اینکه به جدایی راضی شوید بسیار کم است. اما اگر شخصیت مستقلی داشته باشید جدایی برای شما آسانتر خواهد بود.
سلام خسته نباشید من دخترم ۱۳سالشه وخیلی استرس واضطراب داره وبتازگی هم خیلی عصبی شده سرهرچیزی زودناراحت میشه واسترس میگیره خواهش میکنم کمکم کنید تابتونم استرسش رواز بین ببرم تک فرزندهست واصلا هم گوش نمیکنه هرچی بهش میگیم لطفا کمک کنید🙏⚘
سلام حتما با یک مشاور صحبت کنید تا علت استرس و اضطراب ریشه یابی شود.
سلام من حدود ۶ماهه عقد کردم قبل ازدواج ۴سال بود که همو میشناختیم و خانواده ها ناراضی بودن خیلی تلاش کردیم تا بهم رسیدیم اما شوهرم مدام میگه من لیاقت این حجم از دوست داشتنت رو ندارم تازه امروز هم بهم گفت من فکر میکنم نباید الان متاهل میشدم من جنبه متاهلی رو ندارم میگه من اون نیاز جنسی رو که داشتم با ازدواج برآورده نشد خورد توی پرم آخه هفته اول عقدمون میخواست دختری من رو برداره گفتم من میترسم گفت باشه ولی ناراحت شد ازم اما الان که میگم بردار دختریمو میگه نه باید توی زمان خواستی باشه به وقتش میزنم امام امروز میگفت من اون نیاز جنسی که میخواستم برطرف نشد ، قبل ایناهم میگفت که من قبل ازدواجم به کسی نمیگفتم کجا میرم و چکار میکنم و یه حریمی دور خودم دارم نمیتونم بزارم به من نزدیک بشی حس میکنم داری میایی توی حریم خصوصیم شمارو به خدا قسم کمکم کنین زندگیم داره میپاشه از هم
سلام دوست عزیز تصمیم عجولانه نگیرد با یک مشاوره ازدواج صحبت کنید تا مشکل بصورت کامل ببرسی شود و تا حد امکان همسرتان را قانع کنید که در جلسات مشاوره شرکت کند.
سلام دختر ۲۴ ساله استم. قبلا توی افغانستان زنده گی میکردم خیلی خوشحال بودم با وجود اینکه خیلی در رفا نبودم. از موقع ای امدم ایران حالم خوب نیست. همیشه بیرون میرم هر جوری بخواهم باشم استم اما باز هم حالم خوب نیست.
سلام
من چند ماهه که دچار افسردگی شدید شدم
دارو مصرف میکردم که دو سه هفته ای هست سرخود قطعش کردم ، برای روان درمانی هم قصد دارم دیگه مراجعه نکنم احساس میکنم بی فایده اس و چیزی قرار نیست تغییر کنه ، البته صحبتی هم ندارم و کلا این اواخر به شدت بی تفاوت و بی حس شدم به همراه بیخیالیه عجیب ، هیچی برام مهم نیست و یجورایی آخر هر چیزی میگم خب که چی ،
خشن و عصبی هم هستم اما اصلا پرخاشگری نمیکنم ، فقط در بعضی مواقع نسبت به بعضی از چیزها افکار خشنی دارم،
خودزنی هم میکنم و آخرین بار مچ دستمو بریدم به اندازه ای که رگ دستمو میدیدم و حتی اینکه رگم رو بزنم هم برام مهم نبود و شاید بشه گفت یجورایی ترس از مرگ جلومو گرفت ( البته به قصد خودکشی هم نبود)
اما افکار خودکشی رو داشتم و هنوزم دارم و به شدت به فکر پرت کردن خودم از یک بلندیه مناسبم و حتی تو اینترنت هم دنبال ساختمان های بلند گشتم و هر وقت میرم بیرون به ساختمان های بلند نگاه میکنم و حس خوبی میگیرم و بیشتر ترغیب میشم و واقعاً تضمینی برای عدم انجام اینکار ندارم مگه اینکه باز هم ترس جلومو بگیره چیزی که تا الان گرفته ، ترس از مرگ و گناه خودکشی ،اتفاقاتی که ممکنه برای دیگران پیش بیاد ، کاش هیچکدوم وجود نداشت یه لحظه هم عقب نمی انداختمش ، اما حالا هم با تمام این حرف ها واقعا تضمینی ندارم که در یک آن بیخیال همه اش شم ،
و با اینکه اومدم اینجا و یجورایی دلیلش کمک خواستنه اما با این حال حتی الان هم چیزی که تو ذهنمه اینه که امیدوارم یه ساختمان مناسب پیدا کنم و تمومش کنم،
انگار لج کردم با خودم ,
واقعا نمیدونم چکار کنم دیگه فقط خیلی خسته ام دنبال یک خواب ابدی ام ،
نه شکست عشقی خوردم نه حتی اصلا عاشق شدم و نه هیچ چیز دیگه ای ولی دیگه نمیتونم ادامه بدم این زندگی پوچ و مزخرف رو ، واقعا چه دلیلی برای زندگی و زنده موندن میتونه وجود داشته باشه!؟
مثل یک ربات بیدار شی یه سری کارایی رو انجام بدی دوباره بخوابی و….
کاش تموم می شد
کاش
سلام
من چند ماهه که دچار افسردگی شدید شدم
دارو مصرف میکردم که دو سه هفته ای هست سرخود قطعش کردم ، برای روان درمانی هم قصد دارم دیگه مراجعه نکنم احساس میکنم بی فایده اس و چیزی قرار نیست تغییر کنه ، البته صحبتی هم ندارم و کلا این اواخر به شدت بی تفاوت و بی حس شدم به همراه بیخیالیه عجیب ، هیچی برام مهم نیست و یجورایی آخر هر چیزی میگم خب که چی ،
خشن و عصبی هم هستم اما اصلا پرخاشگری نمیکنم ، فقط در بعضی مواقع نسبت به بعضی از چیزها افکار خشنی دارم،
خودزنی هم میکنم و آخرین بار مچ دستمو بریدم به اندازه ای که رگ دستمو میدیدم و حتی اینکه رگم رو بزنم هم برام مهم نبود و شاید بشه گفت یجورایی ترس از مرگ جلومو گرفت ( البته به قصد خودکشی هم نبود)
اما افکار خودکشی رو داشتم و هنوزم دارم و به شدت به فکر پرت کردن خودم از یک بلندیه مناسبم و حتی تو اینترنت هم دنبال ساختمان های بلند گشتم و هر وقت میرم بیرون به ساختمان های بلند نگاه میکنم و حس خوبی میگیرم و بیشتر ترغیب میشم و واقعاً تضمینی برای عدم انجام اینکار ندارم مگه اینکه باز هم ترس جلومو بگیره چیزی که تا الان گرفته ، ترس از مرگ و گناه خودکشی ،اتفاقاتی که ممکنه برای دیگران پیش بیاد ، کاش هیچکدوم وجود نداشت یه لحظه هم عقب نمی انداختمش ، اما حالا هم با تمام این حرف ها واقعا تضمینی ندارم که در یک آن بیخیال همه اش شم ،
و با اینکه اومدم اینجا و یجورایی دلیلش کمک خواستنه اما با این حال حتی الان هم چیزی که تو ذهنمه اینه که امیدوارم یه ساختمان مناسب پیدا کنم و تمومش کنم،
انگار لج کردم با خودم ,
واقعا نمیدونم چکار کنم دیگه فقط خیلی خسته ام دنبال یک خواب ابدی ام ،
نه شکست عشقی خوردم نه حتی اصلا عاشق شدم و نه هیچ چیز دیگه ای ولی دیگه نمیتونم ادامه بدم این زندگی پوچ و مزخرف رو ، واقعا چه دلیلی برای زندگی و زنده موندن میتونه وجود داشته باشه!؟
مثل یک ربات بیدار شی یه سری کارایی رو انجام بدی دوباره بخوابی و….
کاش تموم می شد
کاش
امیدوارم اینبار دیگه سایت سوالم رو تایید کنه ، من نمیدونم دیوانگی واقعی چیه ولی فکر نکنم فاصله ای داشته باشه باشم باهاش ،
واقعا چرا تموم نمیشه اه
سلام. من تازه رابطه عاطفیم با دوست پسرمو بعد 3 سال تموم کردم و بشدت افسرده شدم. همش گریه می کنم. حدئد 1 ماهه
سلام من به نامزدم خیانت کردم خیلی هم دوسش داشتم کاری کردم ک باب میل خودمم نبود و نمیفهمیدم دارم چکار میکنم. الان بزور و التماس و وساطت خونواده فرصت گرفتم ک بریم مشاوره تا بهمون بگه کلا تموم کنیم یا ن.. عذاب وجدان بدی دارم خیلی بد تحمل خودمو ندارم چکار کنم حالشو خوب کنم بهتر کنم
سلام
الان دو ساله من ازدواج کردم،همسرم چندماه شغلش رو عوض کرده و نتورک کار میکنه.شخصیتش ادم شوخ طبعیه.و همین موضوع منو خیلی اذیت میکنه
تو کارش با خانم ها هم خیلی در ارتباط هست و کلا فضای کارشون خیلی بی اندازه خودمونی هست و باهم در ارتباطن
رفتارهاشون واقعا ازارم میده
بیشتر تایم کار خنده و کارهای دیگست،اونایی که همکارت باهاش همش میخوان ازش که به شهرای دیگه هم بره
وقتی من این روابط غیراصولی و بد رو میبینم ،نمیتونم اجازه بدم همسرم بره شهره دیگه
کلا با اصول این مارشون مخالفم
الان همش بحث و دعوا داریم
اینکه میگه من ازادیشو میگیرم من گیر میدم من الکی شک میکنم
ولی وقتی دارم با چشمام میبینم با گوشام صدای قهقهه هاشون رو میشنوم وقتی اینجوری دارم خورد میشم چیکار باید بکنم
من عاشق همسرمم عاشق زندگیمم که با سختی ساختیمش
اونم بهم علاقه داره مطمئنم .ولی این رفتارا ،این شوخی ها،این جلسات توی باغ و بیرون شهر و اهمیت های بی مورد به بقیه،دیر اومدنا
همه اینا داره منو اذییت میکنه
الان فقط بحث و دعوا مونده
بهش میگم همه چیز به حدش نه کم نه زیاد،ولی زیاده روی میکنی
اخرشم من میشم کسی که ازادیشو گرفته
سلام
16 ساله ازدواج کردیم اما هنوز با همسرم رابطه خوبی نداریم . اصلا عشق و علاقه ای بین ما نیست و فقط بخاطر بچه ها همدیگه رو تحمل می کنیم . بچه هامون بزرگ شدن و نیاز به آرامش دارن تا درس بخونن اما خونه ما همیشه محل جنگ و دعواست . هر چی من کوتاه میام اما همسرم روز به روز عصبی تر و گستاخ تر میشه و سر هر موضوع کوچکی داد و بیداد راه می ندازه . بخاطر همین اختلافات شدید مدتهاست هیچ رابطه جنسی با هم نداریم .
سلام من ۱ساله عقد هستم مشکلی هم با همسرم ندارم چند وقت پیش همسرم و برادرم دعوای شدیدی باهم داشتن و. هر دو مقصر بودن حالا خانواده ها هر دو میخوان که ما طلاق بگیریم و فشار شدیدی بهمون میارن ولی ما تمایلی به طلاق ندارم. باید چیکار کنم ؟
اختلاف بین همسر
سلام من همسرمو دوس داشتم ولی الان علاقه ای بهش ندارم ولی نمیتونم ازش جدا شم باید چیکار کنم